مهندسی پزشکی

مقالات مهندسی پزشکی

مهندسی پزشکی

مقالات مهندسی پزشکی

۴۸ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است

اگه کمی و فقط کمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را کمی بهتر کنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی می‌خواهد و نه پول زیادی. پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی که معلوم نیست کی باشد نباشیم ... در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید ...   1- گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم. 2 -سعی کنیم بیشتر بخندیم. 3- تلاش کنیم کمتر گله کنیم. 4 - با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم. 5 -گاهی هدیه‌هایی که گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم. 6 - بیشتردعا کنیم. 7 -در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت کنیم. 8- هر از گاهی نفس عمیق بکشیم. 9- لذت عطسه کردن را حس کنیم. 10- قدر این که پایمان نشکسته است را بدانیم. 11- زیر دوش آواز بخوانیم. 12-سعی کنیم با حداقل یک ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق داشته باشیم . 13- گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم. 14- با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم. 15- برای انجام کارهایی که ماهها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامه‌ریزی کنیم! 16- از تفکردرباره تناقضات لذت ببریم. 17- برای کارهایمان برنامه‌ریزی کنیم و آن را طبق برنامه انجام دهیم. البته کار مشکلی است! 18- مجموعه‌ای از یک چیز (تمبر، برگ، سنگ، کتاب و... )برای خودمان جمع‌آوری کنیم. 19- در یک روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم. 20- گاهی در حوض یا استخر شنا کنیم، البته اگر کنار ماهی‌ها باشد چه بهتر. 21- گاهی از درخت بالا برویم. 22- احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم. 23- گاهی کمی پابرهنه راه برویم!. 24- بدون آن که مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی کنیم. 25- وقتی کارمان را خوب انجام دادیم مثلا امتحاناتمان تمام شد، برای خودمان یک بستنی بخریم و با لذت بخوریم 26- در جلوی آینه بایستیم وخودمان را تماشا کنیم. 27- سعی کنیم فقط نشنویم، بلکه به طور فعال گوش کنیم. 28- رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم . 29- وقتی از خواب بیدار می‌شویم، زنده بودن را حس کنیم. 30- زیر باران راه برویم. 31- کمتر حرف بزنیم و بیشترگوش کنیم .. 32- قبل از آن که مجبور به رژیم گرفتن بشویم، ورزش کنیم و مراقب تغذیه خود باشیم . 33- چند بازی و سرگرمی مانند شطرنج و... را یاد بگیریم. 34- اگر توانستیم گاهی کنار رودخانه بنشینیم و در سکوت به صدای آب گوش کنیم. 35- هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم. 36- احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نکنیم. 37- به دنیای شعر و ادبیات نزدیک تر شویم. 38- گاهی از دیدن یک فیلم در کنار همه اعضای خانواده لذت ببریم. 39- تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه کنیم. 40- از هر آنچه که داریم خود و دیگران استفاده کنیم ممکن است فردا دیر باشد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۸۸ ، ۰۷:۱۲
Shahram Ghasemi
قبل از ازدواج فقط مرگ می تواند دو عاشق دلداده را ازهم جدا کنداما بعد از ازدواج تقریبا هر چیزی می تواند سبب جدایی آنان شود!- سامرست موام مجردان بیشتر از متاهلین درباره زنان اطلاع دارند چون اگر نداشتند آنها هم ازدواج می کردند!- اچ.ال.منکن قبل از ازدواج، مرد قبل از خواب به حرف هایی می اندیشد که شما گفته اید اما بعد از ازدواج، مرد قبل از این که شما حرف بزنید به خواب می رود!- هلن رولان هیچ گاه ازدواج نکردم چون سه حیوان خانگی داشتم که دقیقا نقش یک شوهر را به تناوب برایم ایفا می کردند. یک سگ داشتم که هر روز صبح غرغر می کرد. یک طوطی داشتم که تمام بعد از ظهر بد و بیراه می گفت و یک گربه که همیشه دم دمهای صبح به خانه بازمی گشت!- ماری کورلی اگر می خواهی برای یک روز معذب باشی مهمان دعوت کن. اگر می خواهی یک سال عذاب بکشی پرنده نگه دار و اگر می خواهی مادام العمر در عذاب باشی ازدواج کن!- ضرب المثل چینی ازدواج، سطل آشغال احساسات است.- لرد ویول مرد به زن: عزیزم ممنونم ازت! تو اعتقاد به دین رو به زندگیم آوردی!چون من قبل از ازدواج معتقد بودم جهنم اصلا وجود نداره!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۸۸ ، ۰۵:۲۲
Shahram Ghasemi
چگونه پیشنهاد ازدواج بدهیم؟ پیشنهاد ازدواج دادن بی شک یکی از مهمترین و بزرگترین گامهایی میباشد که تا به حال برداشته اید. شما خواهان آن هـستـید که در آن لحظه همه چیز عالی و بـه بـهتـریـن نحو پیش رود و از آن مهمتر که میخواهید پاسخ وی مثبت بـاشـد! ایـن نکـات را هــنگام دادن پیشنهاد ازدواج مد نظر قرار دهید تا شانس موفقیت شما افزایش یابد: 1- مطمئن گردید که فرد مناسبی را برگزیده اید: واضح است نه! امــا حـقـیقت امر آن است که ازدواج چیزی نیست که بخواهید بـخاطـر انــگیــزه هــای آنــی وارد آن گردید. ممکن است شما دیوانه وار همدیگر را دوست داشته باشید اما اگر هــمسرتان خواهان فرزند باشد اما شما نه، ازدواج شما قطعا زیاد دوام نخواهد آورد و یا آنکه ارزشهای شما با ارزشهای همسرتان متفاوت باشد. اگر در مورد فردی که میخواهید با وی ازدواج کنید تردید دارید، بهتر است بیشتر درباره آن بیاندیشید.   2- مطمئن شوید هر دوی شما آمادگی دارید: پیـش از آنـکه پیـشنهاد ازدواج دهید درباره آن که در زندگی بدنبال چه اهدافی میباشید، حتــی اهداف 50 سال آینده خود با یکدیگر صحبت کنید. هر چه بیشتر بــا یـکدیگر در مــورد آن چـه بــرای شـما حائز اهمیت میباشد گفتگو کنید بیشتر متوجه آن میگردید که آیا با یکدیگر تفاهم و سازگــاری داریـد یــا خیر. همچنین باید از لحاظ مالی آمادگی داشته باشید. اگر شما قادر نیستــیـد کــه مخارج خود را تامین کنید، بهتر است نامزدی خود را به تعویق بیاندازید. 3- از پدر و مادر وی اجازه بگیریـد: شـما ابـتـدا باید بدانید که آیا اگر پـیش از ازدواج با پدر و مادر وی مشورت کرده و اجازه بخواهید، آنها را خوشنود میسازد یا خیر. ایـن نـکته شـایـد عـجیـب بـــنظر آید اما شما که نمی خـواهید پـدر زن و مادر همسر آیـنـده خود را برنجانید؟ این عمل برای آنکه دلشان را بدست بیاورید بسیار موثر خواهد بود. 4- بطریقی پیشنهاد بدهید که خوشایند وی باشد: به پیـشنهاد ازدواج هـمچون یک هدیه به بانوی زندگی خود بنگرید. آن را بـطریقـی طـرح ریزی کنید که باب میل و سلیقه وی بوده و مطابق با شخصیتش باشد. آیا وی رومـانتـیـک اسـت و یـا اهـل تـفریح و شوخ طبعی؟ آیا میل دارد بطور محرمانه از وی خواستـگـاری کنـیـد و یا روی دیــوار درخـواست خود را بنوسید؟ 5- در باره هدیه دادن به وی تصمیم بگیرید: بـرای دختـرهـا و زنـان هیچ چیز مبهوت کننده تر از یک هدیه غیر منتظره و غافلگیر کننده حلقه برلیان نمی بـاشد. امـا اگـر تـوان مالی شما اجازه این کار را به شما نمیدهد، برای یک حلقه مناسب بودجه شما کفایت میکند. اما حتما پیش از آنکه حلقه را خریداری کنید از نوع سلیـقه وی اطلاع یابـید. ایـن کار را میتوانید با سوال کردن از دوستان و یا خانواده وی و یـا مشـاهـده نوع جواهرآلاتی که وی استفاده می کند انجام دهید. اما بسیاری از دختران تـمایـل دارند هنگام انتخاب حلقه خودشان حضور داشته باشند. بهرحال باید به خواسته های وی احترام بگذارید. 6- مطمئن گردید پاسخ وی مثبت میباشد: هنگامیکه پیشنهاد ازدواج میدهید، بـاید مطمئن باشید که پاسخ وی ''بله'' خواهد بود. شما میباست از قبـل در مــورد ازدواج بـه انــدازه کافی صحبت کرده و کــامـــلا از آن چه طرف مقابل از یک شریک زندگی بلند مدت انتظار دارد، آگاهی یافته باشید. درست است که میخواهید پیشنهاد ازدواج شــما برای او سورپریز باشد اما نباید بی مقدمه دست به این کار بزنید. 7- افراد زیادی را از قصد و تصمیم خود آگاه نسازید: شـما مـمکن اسـت وسوسه شوید که قصد خود را با دوستان و خانواده خود در میان بگذارید. امـا عـاقلانه تر آن است که این خبر را تنها با یکی دو تا ازدوستان و یا نزدیکان صمیـمــی خود در میان گذاشته و به آنها اطمینان داشته باشید که رازدار و محرم اسرار شما میباشند. 8- پیشنهاد خود را از حفظ نکنید: صرفنـظر از آنـکه کـجـا و چــگـونــه پــیشنهاد ازدواج می دهــید، باید آن با نهایت صداقت و ابراز عشق حقیقی شما نسبـت بـه وی هـمــراه باشد. از قبل در مورد حرفهایی که میخواهید به او بـزنــید یادداشت بردارید اما دقیقا آنها را از بر نکنید. در آن لحظه به وی بگویید که چرا وی یـک فرد استـثـنایی بـوده و چـرا شما خواهان آن میباشید که باقی عمر خود را با وی سپری کنید. بـایـد جملات شما از دلتان برآید او میخواهد با یک مرد ازدواج کند و نه یک ربات! 9- مکان و زمان مناسب را بیابید: مکانی کـه پیـشـنهاد ازدواج مـی دهـید می تواند: رسـتوران، پارک، سینما و یا لب دریا باشد.اما بهتر است مکانی انتخاب گردد کــه بــرای هر دوی شما خاطره انگیز بوده و شما را به یاد خاطرات گذشته بیندازد. فـاکتور زمان نیز بسیار مهم می بـاشــد اگر وی شرایط سختی را سپری می کند، اگر خسته و یا گرفتار دغدغه های شخصی و شغلی خود میباشد و یا آنکه از دست کسی عصبـانـی اسـت، زمان مناسبی برای این کار نمیباشد. 10- او را دستپاچه نکنید: شما ممکن است بخواهیـد پیـشنـهاد خود را برای جهانیان فریاد بزنید و یا حداقل برای همسایگان مجاور خود! امـا مـراقب باشیـد اشـتـیاق بـی حد شما کار دستتان ندهد. اگر وی شخص درونگرا بوده و از آن که مـرکز تـوجـه دیـگـران واقع گردید بیزار میباشد، بهتر است این کار را بطور خصوصی با وی در میان بگذارید. 11- انتظار همه نوع پیشامدی را داشته باشید: صـرفنـظر از هـمـه نقشه ها و طرح ریزی ها، امکان دارد امور دقیقا آن طوری که شما و یا وی تصور میکردید پیـش نرود. خود را برای واکنشهای احتمالی آماده کنید.او مـمکن است دستپـاچـه شـده و یا هیجان زده گـردد و یـا آن که کاملا آرام و بی تفاوت باقی بماند. وی ممکن است بگوید: ''بله-خیـر'' و یــا ''شاید''. شمـا مـمکن است تصور کنید وی را کاملا می شناسید امـا از پـیـش داوری و آنکه پاسخ وی چگونه خواهد بود پرهیز کنید چون ممکن است مایوس گردید. 12- اگر پاسخ وی منفی بود مایوس نشوید: هـمـواره احـتـمال آن کـه وی ''نه''بگوید وجود دارد. اما دلسرد نشوید با او صحبت کنید و علت عــدم آمـادگـی وی را جـویا گردید. وی ممکن است تـنـها بـه زمـان بـیشتـری نـیـاز داشتـه بـاشـد و یا آن کـه اصلا وی دختر مناسبی برای شما نباشد. اگر این طور باشد بهتر است همین حالا پی بـه آن بـبـرید تا آنکه پس از ازدواج. 13- خیلی زود و یا خیلی دیر پیشنهاد ندهید: زمـان معـیـنـی برای پیشنـهاد ازدواج وجود ندارد اما بهتر است پس از تنها گذشت 2 هفته از آشنایی خـود بـا وی پـیشـنــهاد ازدواج ندهید! زمان پیشنـهاد ازدواج هنـگامی اسـت کـه شـمـا بـــرای مــدتــی کافی به یکدیگر متعهد شده باشید. همچنین زیاد وقت را تلف نکنید شجاع باشید و حـرف دلتان را بزنید. اگر هم خیلی هم کمرو می باشید، می تـوانـید پیــشنهاد خود را در قالب نامه برای دختر مورد علاقه خود ارسال کنید.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۸۸ ، ۰۵:۲۲
Shahram Ghasemi
عزیزم!خوشحال باش، چون من دختر کم توقعی هستم. اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی! اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم! اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای! اگر دوست دارم ویلای اختصاصی کنار دریا داشته باشی، فقط به خاطر این است که از عشق بازی کنار دریا خوشم می آید... جلوی چشم همه هم که نمی‌شود! اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی!و بالاخره... اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ و ریای مادیات است
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۸۸ ، ۰۵:۲۲
Shahram Ghasemi
بسم الله الرحمن الرحیمروزی ، گرگی در دامنه کوه متوجه یک غار شد که حیوانات مختلف از آن عبور می کنند. گرگ بسیار خوشحال شد و فکر کرد که اگر در مقابل غار کمین کند، می تواند حیوانات مختلف را صید کند. بدین سبب، در مقابل خروجی غار کمین کرد تا حیوانات را شکار کند. روز اول، یک گوسفند آمد. گرگ به دنبال گوسفند رفت. اما گوسفند بسرعت پا به فرار گذاشت و راه گریزی پیدا کرد و از معرکه گریخت. گرگ بسیار دستپاچه و عصبانی شد و سوراخ را بست. گرگ گمان می کرد که دیگر شکست نخواهد خورد. روز دوم، یک خرگوش آمد. گرگ با تمام نیرو به دنبال خرگوش دوید اما خرگوش از سوراخ کوچک تری در کنار سوراخ قبلی فرار کرد. گرگ سوراخ های دیگر را بست و گفت که دیگر حیوانات نمی توانند از چنگ من بگریزند. روز سوم، یک سنجاب کوچک آمد. گرگ بسیار تلاش کرد تا سنجاب را صید کند. اما سرانجام سنجاب نیز از یک سوراخ بسیار کوچک فرار کرد. گرگ بسیار عصبانی شد و کلیه سوراخ های غار را مسدود کرد. گرگ از تدبیر خود بسیار راضی بود. اما روز چهارم، یک ببر آمد. گرگ که بسیار ترسیده بود بلافاصله به سوی غار پا به فرار گذاشت. ببر گرگ را تعقیب کرد. گرگ در داخل غار به هر سویی می دوید اما راهی برای فرار نداشت و سرانجام طعمه ببر شد. نتیجه: هیچ گاه روزنه های کوچک زندگیت را به طمع آینده نبند. نظر سنجی در یک نظر سنجی از مردم دنیا سوالی پرسیده شد و نتیجه جالبی به دست آمد از این قرار: سوال : نظر خودتان را راجع به راه حل کمبود غذا در سایر کشورها صادقانه بیان کنید؟ و کسی جوابی نداد... چون در آفریقا کسی نمی دانست غذا یعنی چه؟ در آسیا کسی نمی دانست نظر یعنی چه؟ در اروپای شرقی کسی نمی دانست صادقانه یعنی چه؟ در اروپای غربی کسی نمی دانست کمبود یعنی چه؟ در آمریکا کسی نمی دانست سایر کشورها یعنی چه؟؟؟؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۸۸ ، ۱۷:۳۵
Shahram Ghasemi
کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و پرسید : می گویند فردا شما مرا به زمین میفرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: از میان تعداد بسیار فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در انتظار توست و از تونگهداری خواهد کرد. اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه . اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند، هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود. کودک ادامه داد: من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها رانمی دانم؟ خداوند او را نوازش کرد و گفت : فرشته تو زیباترین وشیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهدکرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی؟ کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم ؟ خدا برای این سوال هم پاسخی داشت : فرشته ات دستهایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی. کودک سرش را برگرداند و پرسید : شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود. کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم، ناراحت خواهم بود. خداوند لبخندزد و گفت : فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود. در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده میشد. کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید : خدایا اگر من باید همین حالابروم، لطفاً نام فرشته ام را به من بگویید. خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد : نام فرشته ات اهمیتی ندارد. به راحتی میتوانی او را مادر صدا کنی. تمام وجودم فدای مادر عزیزم.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۸۸ ، ۱۷:۳۵
Shahram Ghasemi
بسم الله الرحمن الرحیمخود را بپذیریم ، انکار نکنیم عزت نفس، عبارت از قضاوتی است که ما در مورد خود می کنیم، برای اینکه قضاوت درستی در مورد خود داشته باشیم، دقت به این نکات ضروری است: 1. نسبت به خود ( افکار ، احساسات و اعمال خود ) آگاه باشیم . 2. با خود رفتار خصمانه نداشته باشیم . 3. واقعیتهای وجود خود را چه دوست داشته باشیم چه دوست نداشته باشیم ببینیم و بپذیریم که اینگونه ایم. در اینصورت می توانیم عزت نفس، ارزشی که برای خودمان قائل هستیم، را مطابق با گوهر انسانی خود افزایش داده و در ارتباط خود با دیگران، راضی و موفق باشیم. یکی از موانع عزت نفس انکار خود است، به این معنا که خودمان را نادیده بگیریم. آیا قبول دارید که بعضی از ما ، در بسیاری از لحظات شبانه روز، مشغول انکار و نادیده گرفتن خودمان هستیم ؟ بیائید کمی به افکار ، احساسات و رفتارمان در این اواخر توجه کنیم و ببینیم به چه میزان با خودمان منصفانه رفتار کردیم. چقدر از واقعیتهای وجودمان را پذیرفتیم و چقدر را انکار کرده و فکر کردیم که بهتر این است به به آنها اعتنایی هم نکنیم . وقتی از موضوعی متاثر و غمگین شدید با خود چه گفتید؟ آیا قبل از غصه خوردن و یا خود و دیگران را متهم یا نصیحت کردن، یک لحظه با خود گفتید: بله، این موضوع مرا ناراحت و غمگین کرده؟ هنگامی که از موضوعی شاد شدید آیا در اوج شادی توانستید یک لحظه خود را نگاه کرده، دریابید که وجودتان به فلان علت، غرق شادی شده؟ وقتی از عمل خود شرمنده شدید آیا خود را نگاه کرده و با خود مرور کردید که: از این عمل خودم شرمنده هستم ؟ هنگاهی که از زندگی خسته شده و به دنبال یک زندگی و کار لذت بخش ، مثل یک کلاف سر در گم به این در و آن در می زنید، و یا وقتی به طور تعجب آوری بدون دلیل موجه به افراد بیرون از خانواده توجه افراطی می کنید و یا زمانی که دائم ناراحت و شاکی هستید که همسرم، همکارم و ... مرا آزار می دهند، آیا هیچوقت شده که با خودتان خلوت کرده و بپرسید: من از چه چیزی ناراحتم؟ از چه چیزی ناراضی ام ؟چه نگرانی و نارضایتی در وجود من نسبت به خانواده ام یا کارم و ... هست که اینطور بی قرار و ناخرسند شده ام؟ هنگامی که هوشیاری و ذکاوت در کاری به خرج دادید آیا با خود گفتید : آفرین ، من در آن مورد هوشیار بودم ؟ ما غالباً به خود بی توجه هستیم. حتی گاهی خود را انکار می کنیم . غالب اوقات، افکار، احساسات، نقاط ضعف، نقاط قوت، اعمال خوب و اعمال بد خود را به را حتی نادیده می گیریم . منظور این نیست که خودخواه و از خود راضی باشیم ، بلکه نکته این است که خودمان را ببینیم و نسبت به خود آگاه باشیم . ضمناً وقتی سعی می کنیم که نسبت به خود آگاه باشیم ، ناگزیریم به دیگران هم توجه کرده و نسبت به آنان هم آگاه گردیم . بدون شک ما همه جسم خود را دوست داریم، به طوری که اگر تشنه یا گرسنه شدیم آب و غذا می خوریم، بیمار شدیم خود را معالجه می کنیم ، سعی می کنیم راحتی جسم خود را فراهم نمائیم ، اما چرا در بعضی حوزه ها، مثل عواطف، افکار و عملکردها نسبت به خود بی تفاوت هستیم ؟ حتی خود را نادیده میگیریم؟ چه نفعی در این کار عاید ما می شود ؟ هنگام عصبانیت به موضوع و یا شخصی که ما را عصبانی کرده توجه می کنیم ، اما به وجود خودمان آگاهی نداریم. به هنگام شادی هم همینطور عمل می کنیم . زمانی که خود را آگاهانه نگاه می کنیم ، به آنچه موجب شادی و یا ناراحتی ما شده واقف می شویم. در این صورت می توانیم رفتار مناسب تری داشته باشیم. به هنگام توانائی از پذیرفتن توانائی و به هنگام ضعف از قبول ضعف خود طفره می رویم. آیا این آسانترین، بی دردسرترین ( نه مفیدترین ) عکس العملی است که می توانیم داشته باشیم؟ این نوع برخورد چه سودی به حال ما دارد ؟ به این مثالها توجه کنید: • اگر کاری که انجام می دهیم ، برای ما یکنواخت و یا آزار دهنده شود و انگیزه خود را از ذست بدهیم ، احساس کسالت خواهیم کرد . اگر به جای اینکه به این موضوع توجه کنیم و از احساس خود آگاه گردیم ، منکر آن شویم و به آن بی اعتنا باشیم ، نه تنها در کار خود تغییر مناسبی نخواهیم داد، بلکه برای اجتناب از این کسالت ، ممکن است به راه حل های غیر مناسب ، متوسل شویم . مثلاً از خانواده ، همسر و فرزند خود ایراد گرفته، از آنها ناراضی شویم. حتی ممکن است به روابط بیرون از خانواده جذب شده و بدون آنکه خود بفهمیم، در پی راه حلهای نامعقول برویم. • وقتی با همسرمان مساله داریم اگر آن را انکار کرده و به حیات خلوت ذهنمان پرتاب کنیم ، روابط سرد ، تیره و تیره تر می شود و نه تنها مسئله حل نمی شود بلکه ، بر مشکلات افزوده و چه بسا به جدایی منجر شود . • پدر یا مادری را در نظر بیاورید که همیشه با فرزندش به عصبانیت برخورد می کند و فرزند از او به شدت می ترسد . همه ما ، چنین پدر و مادرهایی را دیده ایم . پدر یا مادر نمی پذیرد که خودش عصبانی است و به علت این عصبانیت رفتار نا مناسبی دارد . او عصبانیت و بد رفتاری با فرزند خود را انکار می کند و حتی حاضر نمی شود به صحبتهای فرزندش گوش کند . چنین شخصی هیچگاه نخواهد توانست خود را تغییر داده و رابطه اش را با فرزندش بهبود بخشد . • دختری که با استعداد و توانمند است خود را به ناتوانی و نادانی می زند . از استعدادهایش فرار می کند چرا ؟ زیرا وقتی تحسین اطرافیان را بر می انگیزد مورد حسادت و آزار دیگران قرار می گیرد و از این آزار رنج می برد. در نتیجه استعداد و توان خود را انکار می کند . موارد فراوانی را می توانیم پیدا کنیم که به خود بی توجهی می کنیم زیرا این آسانترین کار است، اما مفیدترین کار نیست. گاهی از احساس و یا رفتار خو ناراحتیم ! آنقدر ناراحت که نمی توانیم بپذیریم اینگونه رفتار می کنیم یا اینگونه احساس می کنیم. در اینجا بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم این است که مقاومت خود را بپذیریم . یعنی قبول کنیم که در مقابل پذیرش این احساس ، این رفتار، این فکر مقاومت داریم . قبول کنیم که نمی خواهیم آنرا ببینیم و بپذیریم . اگر از این نقطه شروع کنیم مفید واقع می شود . اگر نسبت به مقاومت خود هشیار باشیم مقاومتها مثل یخی خواهد بود که در برابر حرارت ذوب می شود.   تمرین: حال به تمرین "کامل کردن جملات" بپردازیم. این تمرین آسان و مفید است . فقط یک قلم و کاغذ بردارید . برای هر تمرین یک صفحه اختصاص دهید . هر کدام از جملات داده شده را در بالای یک صفحه بنویسید . در اینجا چند نمونه جمله آورده شده است: 1.گاهی وقتی به عقب بر می گردم به سختی باور می کنم که من یک وقتی .... ( مثلاً حسود یا نا امید ) بودم . 2. برای من آسان نیست که بپذیرم که .... ( مثلاً بدبین ) هستم. 3. وقتی .... ( مثلاً ، کاری را خراب ) کنم برایم آسان نیست که خود را بپذیرم. شما با هر یک از جملات ناقصی که به عنوان مثال آورده شده 10-8 جمله کامل با سرعت بنویسید . هیچ نگران درست بودن جملات یا مغایر بودن آنها با یکدیگر نباشید. این یک تمرین و تجربه بسیار مفید است. سه جمله در اینجا آورده شده بقیه جملات را در قسمت خودآزمایی می یابید . توجه داشته باشید که اگر فقط این کلمات را بخوانید و تمرینات را به شرح فوق انجام ندهید خود را از کشفیات مهمی محروم می کنید بعد از انجام تمرینات برای شما مشخص می گردد که چرا پذیرش خویش ، برای تغییرات مثبت ضروری است . - اگر من از قبول این واقعیت که غالباً ناآگاهانه زندگی می کنم سرباز زنم چگونه می توانم بیاموزم که آگاهانه تر زندگی کنم؟ - اگر از پذیرش این واقعیت که غالباً غیر مسئولانه زندگی می کنم سرباز زنم چگونه می توانم زندگی مسئولانه را بیاموزم؟ اگر ندانم که عمل به جا و مفیدی را انجام داده ام چگونه می توانم آنرا در موقع خود و با اعتماد انجام دهم ؟ اگر به نقطه قوت خود آگاه نباشم چگونه می توانم خود را درست ارزیابی کرده و حتی شکرگزار باشم؟ اگر از دیدن این واقعیت که معمولاً به طور منفعل زندگی می کنم بگریزم چگونه یاد خواهم گرفت جرات کرده و نظر خودم را ابراز کنم؟ من نمی توانم بر ترس یا هر مشکل دیگری که منکرش هستم غلبه کنم . من اگر وجود یک مشکل در رابطه جنسی را نپذیرم نمی توانم آنرا اصلاح کنم . من نمی توانم دردم را معالجه کنم اگر از قبول دردی که دارم امتناع ورزم. من نقطه ضعفهایی را که اصرار می کنم ندارم، نمی توانم اصلاح کنم . اگر قبول نکنم که عمل اشتباهی را انجام داده ام چگونه می توانم آنرا اصلاح کنم و یا خود را به خاطر آن ببخشم . برای پذیرفتن خود، باید این واقعیت را بپذیرم که آن طوری که فکر می کنیم ، احساس می کنیم و عمل می کنیم. همه، تظاهراتی از وجود خود ما و متعلق به ما هستند . پذیرفتن به آن معنا نیست که آن موارد ، نهایت بودن ما و غیر قابل تغییر هستند. اما اگر ما آنها را انکار و طرد کرده، در یک قفس محبوس نماییم ، بدون شک از تغییرشان جلوگیری کرده ایم . تمرین و خود آزمایی: - یکی از احساساتم که نمی توانم بپذیرم...است. - یکی از کارهایی که نمی توانم بپذیرم...است. - یکی از افکاری که سعی دارم از مغزم برانم...است. - یکی از چیزهایی که سخت است برای بدنم بپذیرم...است. - اگر بدنم را بیشتر...بودم،...بیشتری داشتم.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۸۸ ، ۰۷:۳۸
Shahram Ghasemi
بسم الله الرحمن الرحیمموضوع : تصمیم گیری و هدف گذاری فرستنده :مینا ؟؟همه ما رویا ها و آرزوها یی داریم ... همه ما در اعماق روح خود می خواهیم باور کنیم که دارای موهبت خاصی هستیم، می توانیم تغییر و تفاوتی ایجاد کنیم، می توانیم به طریق خاصی در دیگران نفوذ کنیم و می توانیم جهان فعلی را به صورت دنیای بهتری در آوریم. آرزوی شما چیست ؟ شاید رویایی است که آن را فراموش کرده اید و یا درشرف زوال و نابودی است . اگر آرزوی شما عملی می شد ، وضع امروزی شماچگونه بود؟ اکنون چند لحظه وقت صرف کنید و در رویا و آرزوی خود فرو بروید و ببینید خواسته واقعی شما در زندگی چیست ؟              کارهایی که گاه به گاه انجام می دهیم، ملاک نیستند، بلکه اعمال دائمی ما هستند که نقش تعیین کننده دارند. پدر همه اعمال ما کدام است ؟ چه عملی در نهایت ، تعیین کننده شخصیت و راه زندگانی ماست ؟ پاسخ این پرسش در کلمه تصمیم نهفته است . در لحظات تصمیمگیری است که سرنوشت ما رقم زده می شود . من بیش ازهر چیز ، اعتقاد دارم که آنچه سرنوشت ما را تعیین می کند ، شرایط زندگیمان نیست ، بلکه تصمیمهای ماست.          چه کسی باور می کردکه ایمان مردی آرام و بی ادعا ( حقوقدانی که به اصل مسالمت معتقدبود ) چنان قدرتی داشته باشد که امپراطوری وسیعی را واژگون کند ؟ مع ذالک تصمیم مهاتماگاندی و اعتقاد او به اینکه بدون توسل به خشونت می توان به مردم هند کمک کرد تا دوباره زمام کشور خود رابدست گیرند،یک رشته وقایع زنجیره ای غیر منتظره را سبب شد . ببینید یک تصمیم ، که به موقع و با ایمان کامل به آن عمل می شود ، چه نیرویی دارد. هنگامی که خیلیها این کار را رویایی غیر ممکن تصور می کردند ، استقامت و پابندی گاندی به تصمیمی که گرفته بود ، آن رویا را به واقعیتی غیرقابل انکار مبدل کرد.نکته آن است که خود متعهد کنیم بطوری که نتوانیم از تصمیم خود بر گردیم . اگر شما همین اندازه شور و شوق، ایمان و عمل در خود سراغ داشتید که بتوانید حرکتی توقف نا پذیر را به وجود آورید، دست به چه اقداماتی می زدید؟        در درون هر یک از ما منابع نیروی عظیمی به ودیعه نهاده شده است که می تواند ما رابه کلیه آرزوهای خود و حتی به چیزی بیش از آن برساند. یک تصمیم ، می تواند دریچه های بسیاری را به روی ما باز کند و شادمانی یا غم ، سعادت یا بی نوایی، با هم بودن یا انزوا ، عمر طولانی و یا مرگ زود رس را به ارمغان آورد. از شمامی خواهم که همین امروز ، تصمیمی بگیرید که بلافاصله موجب دگرگونی یا بهبود کیفیت زندگیتان شود.کاری را که به تعویق انداخته اید انجام دهید...مهارت تازه ای فرا بگیرید ...با دلسوزی و احترام بیشتری نسبت به دیگران رفتار کنید ... و یا به کسی که چند سال است با او صحبت نکرده اید ، تلفن کنید . فقط بدانید که همه تصمیمها دارای پی آمد هایی هستند. حتی اگر هیچ تصمیمی نگیرید، این خود نوعی تصمیم است. در گذشته، چه تصمیمهایی گرفته، یا نگرفته اید که بر زندگی امروزی شما تاثیر شدیدی داشته است ؟       در سال 1955 خانم روزاپارکس تصمیم گرفت که از یک قانون غیر عادلانه و مبتنی بر تبعیض نژادی سرپیچی کند. وی از اینکه در اتوبوس ، جای خود را به سفید پوستی واگذارد امتناع کرد و این عمل او ، نتایجی به بار آورد که در آن لحظه به ذهنش خطور نمی کرد . آیا قصد او این بود که ساختار اجتماع را دگرگون سازد ؟ قصد او هر چه بود، پا بندی وی به معیارهای عالیتر زندگی ، او را به انجام این عمل واداشت . اگر معیارهایی را که دارید ، بالا ببرید و تصمیم واقعی بگیرید که براساس آن معیارها زندگی کنید چه تغییرات شگرفی ایجاد خواهد شد؟      همه ما ، داستان زندگی افرادی را شنیده ایم که علی رغم محدودیتهای شرایط، دست به کاری شگرف زده و به صورت نمونه هایی از نیروی بی کران روح انسان در آمده اند. من و شما نیز می توانیم زندگانی خود رابه صورت یکی ازاین افسانه ها در آوریم ، به شرط اینکه شهامت داشته باشیم و بدانیم که قادریم اختیار اتفاقاتی راکه در زندگیمان می افتد به دستگیریم. و اگر هم نتوانیم همیشه اتفاقاتی راکه در زندگیمان می افتد کنترل کنیم ، دست کم می توانیم بر واکنشهای خود نسبت به آن وقایع ، و بر اعمالی که در مقابل آنها انجام می دهیم مسلط باشیم. اگر در زندگی شما چیزی هست که از آن ناراضی هستید، ( مثلاٌ در زمینه روابط، سلامت جسمی ویا شغل) هم اکنون تصمیم بگیرید که بلافاصله تغییری در آن به وجود آورید.       هر چه بیشتر تصمیم بگیرید ،قدرت تصمیم گیری شما بیشتر می شود .همچنان که عضلات بدن در اثر ورزش نیرومندتر می شوند ، قدرت تصمیم نیز با تمرین افزایش می یابد. همین امروز، در مورد دو کار که به تاخیر انداخته اید تصمیم بگیرید: یک تصمیم که گرفتن آن آسان و یک تصمیم که کمی دشوارتر باشد. بلافاصله در جهت عملی کردن هر یک از آنها قدمی بردارید و این کار را با قدم دیگری که فردا بر می دارید ادامه دهید. با این عمل ، عضلات تصمیمگیری شما نیرومند می شوند و می توانید بزودی تغییراتی بزرگ ، در تمامی جهات زندگی خود به وجود آورید.    باید خود را مقید کنیم که از اشتباههای خود پند بگیریم، نه اینکه به خود بپیچیم و خویشتن را ملامت کنیم . اگر از خطاهای خود درس نگیریم ، ممکن است در آینده نیز آنهارا تکرار کنیم . اگر موقتاٌ کشتی تان به گِل نشست، بخاطر آورید که در زندگی انسان شکست معنی ندارد، بلکه فقط نتیجه وجود دارد . این ضرب المثل را در نظر داشته باشید : ناشی از تجربهاست ،و تجربه غالباٌ نتیجه قضاوت غلط است ! در گذشته خود ، مرتکب چه اشتباهی شده ایدکه بتوانید از آن برای بهبود زندگی امروزی خود استفاده کنید؟        موفقیت و شکست، معمولاٌ منشا واحدی ندارند.شکست نتیجه خودداری از انجام عملی ( مثلاٌ زدن یک تلفن ، رفتن یک کیلومتر راه یا اظهار عشق و محبت) است.همان طور که شکست ، ناشی از یک رشته تصمیمات جزئی است، موفقیت نیز ناشی از آغازگری و ابتکار ، پشتکار و بیان واضح عشق و محبت عمیق قلبی است. امروز چه عمل کوچکی می توانید انجام دهید که حرکتی را در جهت موفقیتهای زندگی به وجود آورد؟      تحقیقات پژوهشگران ، پیوسته نشان داده است که افرادموفق معمولاٌ به سرعت تصمیم می گیرند و وقتی انجام کاری را درست بدانند به آسانی از تصمیم خود بر نمی گردند. بر عکس ، اشخاص شکست خورده معمولاٌ دیر تصمیم می گیرند و تصمیم خود را به آسانی عوض می کنند . هر گاه تصمیم شایسته ای گرفتید ، آنرا رها نکنید.     او تقریباٌ نیمی از عمرش رادر یک ریه آهنی و نیم دیگر را در صندلی چرخدار گذرانده است. با وجود اینهمه مشکلات فردی ، او لابد در شرایطی نیست که بتواند کیفیت زندگی دیگران را بهتر سازد. آیا نظر شما غیر از این است ؟ادرابرتس ، مجسمه لحظات بی همتای تصمیم و اراده انسانی است . وی نخستین فرد معلولی است که بدون داشتن دست و پا ، از دانشگاه کالیفرنیا و برکلی فارغ التحصیل شده و به ریاست اداره توانبخشی ایالت کالیفرنیا رسیده است .وی که مدافع خستگی ناپذیر افراد معلول است ، توانسته است قوانینی رابرای حفظ کلیه حقوق انسانی معلولین به تصویب برساند و برای اجرای آن قوانین نیز ابتکارات بسیاری رانشان دهد. شما هیچ بهانه قابل قبولی ندارید . هم اکنون سه تصمیم بگیرید که وضع سلامت، شغل، روابط زندگیتان را بهتر سازد و آنگاه براساس آن تصمیمها عمل کنید.     چگونه می توانید چیزی نامرئی را قابل دیدن کنید؟ اولین قدم آن است که رویا و آرزوی خود را با دقت و روشنی تعریف کنید. تنها چیزی که حد توانائیهای شما را مشخص می کند ، همین است که بتوانید با دقت ، خواسته خود راتعریف کنید . اکنون می خواهیم آرزوها و رویاهای شما را متبلور سازیم و ظرف چند روز آینده برنامه ای بریزیم که مطمئناٌ شما را به هدف برساند.     همه ما، چه بدانیم و چه ندانیم ، دارای هدفهایی هستیم. این هدفها، هر چه باشند، بر زندگی ما تاثیر اساسی دارند.مع ذالک بعضی از هدفها، نظیر اینکه ( من باید قبضها و صورتحسابهای خود راپرداخت کنم ) هیچ شور و هیجانی در انسان ایجاد نمی کند. رمز آزاد کردن نیروهای واقعی آن است که هدفهای هیجان آوری برای خود قرار دهید که حقیقتاٌ نیروی خلاقه را در شما زنده کند و محرک شور و شوق باشد. هم اکنون آگاهانه هدفهای خود را انتخاب کنید.      هدفهایی را که به نظرتان ارزش تعقیب کردن دارند در نظر آورید. آنگاه یک هدف را که مهیج تر باشد بر گزینید . چیزی باشد که بخاطر آن ، صبحها زودتر از خواب بر خیزید و شبها دیرتر به بستر بروید. برای رسیدن به آن هدفِ، تاریخ معینی را در نظر بگیرید و در چند سطر بنویسید که چرا حتماٌ باید تا آن تاریخ به هدف برسید.آیا این هدف، آنقدر بزرگ هست که برایتان شور آفرین باشد؟ یا باعث شود که از چهار چوب محدودیتهای خود فراتر بروید؟ یا ظرفیتهای نهفته خود را آشکار کنید؟       اگر تاکنون اتومبیل یا وسیله تازه ای خریده باشید، متوجه شده اید که پس از خرید، مشابه آن در همه جا مشاهده می کنید. البته آن اشیا ، قبل از آن هم در اطراف شما وجود داشته اند ، اما متوجه آنها نمی شده اید . موضوع ساده است . بخشی از مغزمسئوول است تا کلیه اطلاعات را غربال کند و فقط آنچه را که برای بقا و یا موفقیت ، ضروری است وارد ذهن نماید. بسیاری از چیزها در اطرافتان وجود دارند که به کار موفقیت وعملی شدن رویا های شما می آیند، اما متوجه وجود آنها نمی شوید . زیرا هدفهای خود را به روشنی تعریف نکرده اید و به عبارت دیگربه مغز خود نیاموخته اید که آن    چیز ها دارای اهمیت هستند . پس از آنکه هدفها یا امور مهم را به ذهن خود یاد آور شدید، نوعی غربال ذهنی به نام             (سیستم فعال کننده شبکه ذهنی) به کار می افتد . این بخش از ذهن مانند آهن ربا عمل           می کند و کلیه اطلاعات و فرصتهایی را که ممکن است موجب موفقیت سریع و رسیدن شما به هدف شود جذب می نماید. بکار انداختن این کلید نیرومند عصبی ، می تواند ظرف چند روز یا چند هفته ، شکل زندگی شما را واقعاٌ دگرگون کند.      راهنمای هدفگذاری ( برنامه ریزی سیستم فعال کننده RAS ) 1 – از امروز به مدت چهار روز و هر روز به مدت ده دقیقه وقت خود را صرف هدفگذاری کنید. ( توجه : هدفهای خود رادر دفترچه ای یادداشت کنید) 2 – در هنگام انجام این تمرین مرتباٌ از خود بپرسید، ( اگر مطمئن بودم که به هر خواسته ای خواهم رسید و در هیچ زمینه ای شکست نخواهم خورد، در آن صورت چه چیزی را می خواستم و چه می کردم ؟) 3 – خوش باشید و به عوالم کودکی بر گردید. در یک فروشگاه بزرگ اسباب بازی ، روی زانوی بابانوئل ( یا عمو نوروز ) نشسته اید . در آن حالت هیجان و انتظار ، هیچ خواهشی آنقدرها بزرگ نیست . بهای هیچ چیزی آنقدرها گزاف نیست. همه چیز در دسترس است...       روز اول : هدفهای مربوط به رشد فردی احساس رفاه و دارندگی ، پایه ای است برای رسیدن به هر نوع موفقیت دیگر در زندگی 1 – پنج دقیقه فکر کنید و همه امکانات را در نظر بگیرید: دلتان می خواهد چه مطالبی را بیاموزید؟ چه مهارتهایی را می خواهید فرا بگیرید؟ چه خصلتهایی رامی خواهید در خود به وجود آورید؟ دوستان شما چه کسانی باید باشند ؟ خود شما چه کسی می خواهید باشید؟ 2 – برای رسیدن به هر هدف مهلت معینی قائل شوید ( مثلا شش ماه، یک سال ، پنج سال، ده سال، یا بیست سال). 3 – بزرگترین هدفی را که می خواهید تا یک سال دیگر به آن دست یابید مشخص کنید. 4 – ظرف دو دقیقه شرح مختصری بنویسید و توضیح دهید که چرا باید حتما و به طور قطع ظرف یک سال آینده به آن هدف برسید.       روز دوم : هدفهای شغلی واقتصادی خواه آرزوی شما این باشد که در رشته حرفه ای خود سر آمد و پیشتاز باشید و میلیونها بر ثروت خود بیفزایید و خواه علاقمند باشید که به عنوان دانشجوی رشته تخصصی ، سرمایه ای از علم بیندوزید، اکنون فرصت دارید که نسبت به هدفهای خود اطمینان یابید. 1 – پنج دقیقه فکر کنید و همه امکانات را درنظر بگیرید. چه مبلغ پول می خواهید بیندوزید؟ از شغل خود ویا شرکتی که در آن کار می کنید چه انتظاراتی دارید؟ درآمد سالانه مورد انتظار شما چقدر است ؟ چه تصمیمهایی در زمینه مالی باید بگیرید؟ 2 – برای رسیدن به هریک از هدفهای خود مهلتی قائل شوید( مثلا شش ماه، یک سال، پنج سال، ده سال،یا بیست سال). 3 – بزرگترین هدفی را که می خواهید ظرف یک سال آینده به آن دست یابید مشخص کنید. 4 – ظرف دو دقیقه شرح مختصری بنویسید و توضیح دهید که چرا باید حتماٌ ظرف یک سال آینده به آن هدف برسید.       روز سوم : هدفهای تفریحی و ماجراجویانه اگر از نظر مالی هیچ محدودیتی نداشتید، دلتان می خواست چه کنید و یا چه چیزهایی را داشته باشید؟ اگر هم اکنون یک غول جادویی در مقابل شما حاضرمی شد تا شما را به آرزوهاتان برساند چه آرزویی می کردید؟ 1 – پنج دقیقه فکر کنید و همه امکانات رادر نظر بگیرید. دلتان می خواهد چه چیزهایی را بسازید یا بخرید؟  دلتان می خواهد در چه اتفاقاتی حضور داشته باشید؟ به چه ماجراهایی علاقمند هستید؟ 2 – برای رسیدن به هر یک از هدفهای خود مهلت معینی قائل شوید( مثلا شش ماه، یک سال، پنج سال، ده سال،یا بیست سال). 3 – بزرگترین هدفی را که می خواهید ظرف یک سال آینده به آن دست یابید مشخص کنید. 4 – ظرف دو دقیقه، شرح مختصری بنویسید و توضیح دهید که چرا باید بطور قطع ظرف یک سال آینده به آن هدف برسید روز چهارم : هدفهای معنوی و اجتماعی اکنون فرصت دارید که اثری از خود باقی بگذارید. میراثی به وجود آورید که تغییری واقعی در زندگی دیگران پدید آورد. 1 – پنج دقیقه فکر کنید و همه امکانات رادر نظر بگیرید.چه خدمتی از شما ساخته است ؟ در چه اموری و به چه کسانی می توانید کمک کنید ؟ چه چیزهایی را می توانید ایجاد کنید؟ 2 – برای رسیدن به هر یک از هدفهای خود مهلت معینی قائل شوید( مثلا شش ماه، یک سال، پنج سال، ده سال،یا بیست سال). 3 – بزرگترین هدفی را که می خواهید ظرف یک سال آینده به آن دست یابید مشخص کنید. 4 – ظرف دو دقیقه، شرح مختصری بنویسید و توضیح دهید که چرا باید بطور قطع ظرف یک سال آینده به آن هدف برسید.     هرگز هیچ هدفی را رها مکنید، مگر اینکه ابتدا قدم مثبتی درجهت تحقق آن برداشته باشید. هم اکنون لحظه ای فکر کنتید و اولین قدمی را که باید در جهت رسیدن به هدف بردارید مشخص سازید. برای اینکه پیشرفت کنید ، چه قدمی را باید امروز بردارید؟حتی یک قدم کوچک ( مثلا زدن یک تلفن ، یک قول، و یا یک برنامه ریزی مقدماتی )شما را به هدف نزدیکتر می کند . آنگاه کارهای ساده ای را که باید از امروز تا ده روز دیگر انجام دهید، به صورت برنامه ریزی به روی کاغذ بیاورید. این برنامه ده روزه، یک رشته عادتها رادر ما ایجاد می کند و نیروی محرکه توقف ناپذیری را به وجود می آورد که موفقیت دراز مدت شما را تضمین می کند. از هم اکنون شروع کنید!       اگر یک سال دیگر ، به همه هدفهای خود برسید چه احساسی خواهید داشت ؟ چه نظری نسبت به خودتان پیدا خواهید کرد ؟ زندگی را چگونه خواهید دید؟ پاسخ با این سئولات باعث می شود تا دلایل قاطعی برای رسیدن به هدفپیدا کنید. اگر بدانید که چرا باید کاری را انجام دهید، چگونگی انجام آن به آسانی معلوم خواهد شد. از فرصت استفاده کنید و چهار هدف یک ساله خود رامشخص سازید. زیر هریک از هدفها ، در یک پاراگراف شرح دهید که چرا مطلقاٌ خود را مقید می دانید که ظرف یک سال به آن هدفها نایل شوید.       رمز رسیدن به هدفها، شرطی کردن ذهن است . دست کم روزی دوبار ، هدفهایی را که نوشته اید بررسی کنید. آنها را در جایی قرار دهید که هر روزچشمتان به آنها بیفتد : مثلاٌ در دفتریادداشتهای روزانه ، روی میز کار ، در کیف پول یا روی آینه دستشویی که در هنگام اصلاح صورت آنها را ببینید . به خاطر داشته باشید که اگر دائماٌ راجع به چیزی فکرکنید و افکار خود راروی آن متمرکز سازید ، به سوی آن حرکت         می کنید . این، راهی ساده و بسیار پر اهمیت برای برنامه ریزی نظام فعال کننده شبکه ذهنی (RAS ) است.       اگر تلاشتان برای رسیدن به هدف ، عبث به نظر رسید، آیا باید هدف خود را تغییر دهید؟ پاسخ مطلقاٌ منفی است! پشتکار، ارزشمندترین عامل شکل دهنده کیفیت زندگی است و حتی از استعداد نیز مهمتر است.به هر حال هیچکس تاکنون صرفاٌ به علت داشتن علاقه به هدفی نرسیده است . انسان باید خود رامتعهد و پابند کند . آیا ممکن است که در اثر یک شکست موقتی، بینش و توانائیهای پیدا کنیم که در آینده حتی به موفقیتهای بزرگتری دست یابیم؟ مسلم است ! اکنون به تلاشهای ظاهراٌ ( بی ثمر) گذشته خود بنگرید و ببینید از آنها چه آموخته اید؟چگونه می توانید با استفاده از این بینشها ، چه در زمان حال و چه در آینده موفقیتهای بزرگی کسب کنید؟      همه افراد موفق ، آگاهانه یا ناآگاهانه از فرمول مشابهی برای رسیدن به هدفهای خود استفاده می کنند . شما هم برای رسیدن به خواسته های خود این چهار دستور ساده را بکار بندید: فرمول موفقیت نهایی 1 – ابتدا خواسته خود را مشخص کنید .( دقیق باشید! روشنی بیان نوعی قدرت است). 2 – دست به عمل بزنید.( زیرا داشتن آرزو کافی نیست). 3 – ببینیدنحوه عملکرد شما برای رسیدن به هدف، مفید و موثر است یانه .( برای یک فرضیه بی ارزش ، نیرو خود را بیهوده هدر ندهید). 4 – فرضیات و شیوه کار خود را آنقدر عوض کنید تا به هدف برسید.( قابلیت انعطاف، باعث می شود که نظرات تازه ای پیدا کنید و به نتایج تازه تری برسید.    هنگام تعقیب هدفها ، غالباٌ به نتایجی غیر منتظره دست می یابیم . آیا زنبور عسل عمداٌ می خواهد گلها را بارور سازد؟ خیر، بلکه زنبور در پی جمع آوری شهد، پاهایش به گرده گلها آغشته می شود و هنگامی که روی گل دیگر می نشیند ، ندانسته یک رشته عکس العملهای زنجیره ای را باعث می شود و در نتیجه ، دامنه کوهسار، هرروزی به رنگی دلپذیر در می آید. به همین ترتیب ، شما نیز هنگامی که به دنبال هدفهای ارزشمند خود می روید، ممکن است منابع پیش بینی نشده ای هم نصیب دیگران سازید. حتی تصمیم ساده ای ، نظیر اینکه به فلان دوست قدیمی تلفن کنید، ممکن است پی آمدهای مثبتی داشته باشید که اصلاٌ فکرش را نمی کردید. تلاشهای فعلی شما چه منابعی برای دیگران دارد؟     مقصود واقعی از داشتن هدف آن است که ضمن تعقیب هدف، شخصیت شما به عنوان یک فرد انسانی نیز ساخته شود . پاداش واقعی شما شخصیتی است که به عنوان یک انسان ، پیدا می کنید. اکنون دقایقی وقت صرف کنید و به طور خلاصه بنویسید که برای رسیدن به هدفهای خود باید چه خصلتها، خصوصیات، مهارتها، توانائیها، طرز فکرها و عقایدی را در خود ایجاد کنید.      لذت و شادی را فراموش مکنید . در نظر بسیاری از اشخاص ، هدفگذاری به این معنی است که وقتی به هدف بزرگی رسیدند،آنگاه می توانند از زندگی خود لذت ببرند. ما می خواهیم با شادمانی به هدف برسیم ، نه اینکه ابتدا به هدف برسیم و آنگاه شادی کنیم . سعی کنید از هر روز عمر خود به کاملترین صورت ، استفاده نمائید. شهدی را که در هر یک از لحظات حیات ، موجود است بچشید. ارزش زندگانی را با ملاک پیشرفتهای خود اندازه نگیرید ، بلکه بخاطر داشته باشید که جهت حرکت شما ، مهمتر از نیل به هدفهای موقت است. جهت حرکت شما رو به کدام جانب است ؟ آیا از هدفهای خود دور می شوید ، یابه آنها نزدیک می گردید؟ آیا لازم است در شیوه های خود تجدید نظر کنید؟ آیا از زندگی خود بطور کامل لذت می برید؟ اگر پاسختان منفی است ، هم اکنون تغییری دریکی از زمینه ها ایجاد کنید.    شاید بارها این جمله را از اشخاص شنیده باشید که ( آیا سهم من از زندگی همین است؟) فضانوردان آپولو که تقریباٌ تمام عمر خود را وقف سفر به کره ماه کرده بودند، در آن لحظه افتخار آفرین و تاریخی که قدم به ماه گذاشتند احساس غرور می کردند. اما پس از آنکه به زمین برگشتند بعضی هاشان دچار افسردگی شدید شدند. آیا هدفی باقی مانده بود که انتظارش را بکشند؟ آیا هدفی بزرگتر از سفر به کره ماه ، و کشف فضای خارج از زمین وجود داشت ؟ بلی ، شاید فقط یک هدف وجود داشته باشد و آن کشف فضای روح و دل انسانی است . همه ما نیاز داریم که دائماٌ احساس رشد عاطفی و معنوی کنیم . این غذایی است که روح ما به آن محتاج است . وقتی به هدفهایی که برای خود قرار داده اید نزدیک می شوید، فراموش نکنید که باید بلافاصله هدفی تازه برای خود انتخاب کنید و برای آینده ای که حتماٌ خواهد آمد، برنامه داشته باشید.     هدف نهایی چیست ؟ شاید این باشد که کار ارزشمندی انجام دهیم. پیدا کردن راهی برای کمک به دیگران ( آنانکه صمیمانه دوستشان می داریم) باعث می شود که در همه عمر ، احساس سعادت کنیم . برای کسانی که بخواهند، وقت، انرژی، سرمایه و نیرو های خلاقه خود را در راه خیر صرف کنند ، همیشه در این جهان جایی وجود دارد. امروز، چه عمل محبت آمیزی می توانید نسبت به فرد دیگری انجام دهید؟ هم اکنون تصمیم بگیرید ، به عمل بزنید و ازاحساسی که پیدا خواهید کرد، لذت ببرید.     جورج برنز کمدین محبوب ، اهمیت انتظار را بخوبی درک کرده است . تمام فلسفه زندگی او دراین کلمات خلاصه می شود: ( باید در زندگیتان چیزی وجود داشته باشد که به خاطرآن از بستر خارج شوید. در حال خواب، نمی توان کاری انجام داد . مهمترین اصل این است که در زندگی خود ، نقطه روشن و جهت مشخصی داشته باشید که رو به آن سو حرکت کنید.) وی اکنون بیش از نودسال سن دارد و هنوز در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی بازی می کند . او سالن پالادیوم لندن را برای اجرای برنامه ای در سال 2000 میلادی ، از هم اکنون رزرو کرده است که در آن هنگام ، وی 104 سال سن خواهد داشت ! این گونه آینده سازیها را چگونه می بینید؟ بیشتر مردم تصور می کنند که در ظرف یک سال کارهای زیادی می توان انجام داد، اما در عین حال ، کارهایی را که در مدت ده سال می توانند به پایان رسانند دست کم می گیرند. شما ده سال دیگر چه وضعی خواهید داشت؟     به چیزی فکر کنید که امروزه آن را در اختیار دارید، اما زمانی در نظرتان هدفی رویایی جلوه می کرده است. شاید برای رسیدن به آن هدف، موانعی هم درسر راهتان بوده است و باوجود این اکنون جزئی از زندگی شماست. وقتی به دنبال هدف تازه ای می روید و با مانعی مواجه می شوید ، به یاد آورید که از این موانع ، قبلاٌ هم در زندگیتان بوده است و بر آنها غلبه کرده و موفق شده اید! روح انسانی ، واقعاٌ تسخیر ناپذیر است. قدرت اراده و میل به پیروزی ، موفقیت،‌‌‌‌سامان دادن به زندگی و تسلط بر آن ، تنها هنگامی در شما بیدار می شود که بدانید چه می خواهید و باور داشته باشید که هیچ مشکل و مساله و مانعی نمی تواند جلو شما را بگیرد . وجود موانع ، تنهابه این معنی است که باید عزم خود را برای رسیدن به هدفهای ارزشمند، جزمتر کنید.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۸۸ ، ۱۵:۳۱
Shahram Ghasemi
بسم الله الرحمن الرحیمموضوع :رمز و راز تغییر چیست ؟فرستنده :مینا ؟؟  من همیشه از اینکه می توانم تغییرات پایداری را در افراد به وجود آورم به خود مغرور بودم . اما یک روز از خواب غفلت بیدار شدم . مردی که زمانی به کمک من سیگار را ترک کرده بود،نزدم آمد،سیگاری روشن کرد، و گفت (تو موفق نشدی) من که کنجکاو شده بودم پرسیدم ( منظورت چیست؟) گفت ( پس از جلسه ای که با هم داشتیم، به مدت دو سال ونیم سیگار نکشیدم. اما یک بار در اثر فشار روحی،سیگاری روشن کردم و از آن موقع تا کنون دوباره به سیگار پناه آوردم. همه اش تقصیر تو بود!تو ذهن مرا به طور کامل برنامه ریزی نکرده بودی !) گرچه صحبتهای این مرد، خالی از خشونت نبود، اما نکته مهمی را به من آموخت.من دریافتم که ما باید شخصاٌ مسؤلیت تغییرات خود را به عهده بگیریم. هیچکس نمی تواند ذهن شما را ( برنامه ریزی ) کند. این شما هستید که باید خود را شرطی کنید. هر تغییری که در خود ایجاد کنیم ، فقط جنبه موقت دارد، مگر اینکه خود را( و تنها خود ، نه کسی یا چیزی دیگر را) مسؤول ایجاد آن تغییر بدانیم. خصوصاٌ باید به این سه اصل، معتقد شویم: 1 – تغییر، باید ایجاد شود( نه اینکه خوب است تغییر کنم) 2 – من باید این تغییر را ایجاد کنم( دیگران ممکن است راهنمایی کنند، اما مسئولیت با من است) 3 – من می توانم تغییر را به وجود آورم( عادتها راخودم ایجاد کرده ام، پس خودم هم می توانم آنهارا تغییر دهم). عامل واقعی ایجاد تغییر، چیست؟ تغییر، هنگامی ایجاد می شود که ما احساسی را که نسبت به یک تجربه معین داریم، عوض کنیم. تا زمانی که از کشیدن سیگار، لذت می برید، قادر به ترک آن نیستید. تغییر پایدار، هنگامی ایجاد می شودکه سیگار را چیزی تهوع آور و مایه مرگ بدانید. گرچه پذیرفتن این حقیقت دشوار است، اما عکس العملهای رفتاری ما ناشی از عواطف قلبی است و نه محاسبه هوشمندانه . ممکن است بدانید که خوردن شکلات، برای سلامتتان مضر است، و معذالک آن را بخورید. چرا؟ زیرا محرک اعمال ما، لذت و رنجی است که یاد گرفته ایم تا به بعضی از امور نسبت دهیم، نه چیزهایی که عقلاٌ صحیحی می دانیم. ما، در مغز و ذهن خود تداعیهایی را برقرار کرده ایم و این تداعیهای عصبی است که باعث رفتارهای ما می شود.  چرا بیشتر کوششهایی که برای تغییر عادت می کنیم، مؤثر واقع نمی شود؟ علتش آن است که به عوارض مشکلات، یعنی به معلول توجه می کنیم، در حالی که اگر علت را بر طرف نکنیم، مشکل دوباره تظاهرمی کند. شیوه ای که من ابداع کرده ام ( تداعی عصبی شرطی ) شامل شش مرحله ساده، اما مؤثر است که تغییرات پایداری را ایجاد می کند: 1 – آنچه را که واقعاٌ می خواهید، روشن سازید.( بیشتر مردم به چیزهایی که نمی خواهند ، توجه می کنند). 2 – از اهرم روانی استفاده کنید.( کاری کنید که ایجاد تغییر ، امری اجتناب نا پذیر شود.) 3 – الگو های محدود کننده را در هم بشکنید.( عادتهایی را که به آن چسبیده اید، ترک کنید). 4 – برای عادتهای قبلی، جانشینی پیدا کنید. ( مبارزه با عواطف و رفتارها کافی نیست باید آنها را با عادات بهتری جایگزین کرد). 5 – رفتار تازه را شرطی کنید( تا اینکه به صورت عادت تازه در آید). 6 – آنرا آزمایش کنید( تا از درستی عملکرد آن مطمئن شوید). چه عاملی مانع ایجاد تغییر می شود؟ بعضی از عقاید فردی و یا فرهنگی می توانند از ایجاد ممانعت کنند. بعضیها نمی توانند باور کنند که قادر به ایجاد تغییر هستند، زیرا قبلاٌ سعی کرده و موفق نشده اند. یا ممکن است تصور کنند که ایجاد تغییر، مستلزم مقدمات طولانی و خسته کننده است. می گویند( اگر چنین نبود، تاکنون تغییرات لازم را ایجاد کرده بودم .) علاوه بر این اگر مشکلی را که سالها در گیر آن بوده اند ظرف چند دقیقه حل کنند، در آن صورت باید جواب دوستان و خویشاوندان خود را بدهند. ممکن است بپرسند( اگر کار به این آسانی بود، پس چرا اینهمه ما را نگران خود کردی؟) این محرکهای منفی باعث می شود که ما در ایجاد تغییر کو تاهی کنیم تا مورد تحسین دیگران قرار گیریم. خود را از شر این عقاید فرهنگی خلاص کنید و بدانید که هر عمل تازه نتایج تازه در پی خواهد داشت. اکار و یا بی ثبات به حساب می آییم. برعکس افرادیکه با ثبات باشند، قابل اعتماد، محکم و درستکار به شمار می روند. این برداشتها فشارهای بیرونی زیادی را بر ما وارد می کند که شخصیت قبلی خود را حفظ کنیم و دقیقاٌ مطابق انتظارات جامعه رفتار نماییم. فقط بدانید به همان سرعتکه می توانید مشکلی رابه وجود آورید.به همان سرعت هم می توانید راه حلی برای مشکلات بیابید! وقتی می بینید که دیگران بسیار دیر تغییر می کنند با خود بیندیشید که آیا عمل تغییر واقعاٌ اینهمه طولانی است، یا اینکه این افراد آنقدر تغییر را به تاخیر می اندازند تا آنکه ناچار، به آن تن دردهند. برای اینکه تغییراتی را به سرعت ایجاد کنید اولین اعتقادی را که باید در خود بوجود آورید اینست که می توانید واقعاٌ هر چیزی راهم اکنون تغییر دهید.  در شما هیچ اشکال و ایرادی نیست. نه اعصابتان در هم شکسته است و نه نیازی به اصلاح دارید. اگر دائماٌ از جوابهای منفی اجتناب و از طرد شدن می هراسید علتش اینست که مغزتان راهی مؤثر را برای فرار از رنج، دنبال می کند. اما اینکه بطور کلی از جنس مخالف بپرهیزیم نیز رنج آوراست! برای ایجاد رفتارهای تازه باید تغییری در روابط عصبی و ذهنی خود ایجاد کنید. عوامل لازم برای ایجاد هر نوع تغییر در زندگی هم اکنون در شما هست. کافی است آنها را فعال کنید. اگر می خواهید در بعضی از جنبه های زندگی خود بهبودی پدید آورید( خواه این بهبود در زمینه رفتار باشد، خواه در زمینه عواطف و احساسات) هم اکنون آن را مشخص کنید و با استفاده از مابقی مطالب این بخش به خواسته خود برسید. تداعی عصبی شرطی قدم اصلی شماره 1 تصمیم بگیرید که چه می خواهید و مشخص کنید که چه عاملی مانع رسیدن به آن خواسته است. بخاطر داشته باشید که حواس خود را به هر چه متوجه کنیم همان را به دست می آوریم. پس به چیزهائیکه آنها را نمی خواهید . فکر نکنید، بلکه افکار خود را به چیزهایی که نمی خواهید ، متوجه سازید . به عنوان مثال هدف خود را (ترک سیگار) قرار ندهید، بلکه تصمیم بگیریدکه ( سالمتر، شادتر و زنده تر) از گذشته باشید. هر چه در این زمینه دقیقتر باشید نیروی بیشتری برای ایجاد تغییرات سریع پیدا می کنید. پساز اینکه خواسته خود را مشخص کردید، موانع و مشکلات را نیز مشخص سازید. مثلاٌ رنج و ناراحتی ناشی از ایجاد تغییر را قابل پیش بینی است در نظرآورید. خواسته شما چیست ؟ چه موانعی برای رسیدن به آن وجود دارد. حتماٌ تا کنون توجه کرده اید که بعضیها وقتی دچار بیماری ساده ای می شوند، بسیار دیر بهبود پیدا می کنند . هر چند که این اشخاص واقعاٌ می خواهند که بهبود یابند، اما از توجه و محبتی که دیگران به آنها می کنند و اجازه استراحتی که به آنها می دهند لذت می برند، و همین امر بطور نا خود آگاه معالجه آنان را به تعویق می اندازد. گاهی اوقات رفتارها و یا عواطف عذاب آور و دردناک، برای شخص دارای منافعی است که آنها را ( فواید جنبی) می نامیم. نیاز به این فواید جنبی ، غالباٌ بزرگترین مانع ایجاد تغییرات پایداراست. آیا شما رفتارهایی دارید که نیاز به تغییر داشته باشند، و در عین حال از آنها استفاده های جنبی ببرید؟ این فواید جنبی را با رنجی که به خاطراین رفتارها، در گذشته، حال و آینده متحمل شده، می شوید و یا خواهید شد مقایسه کنید. تداعی عصبی شرطی- قدم اصلی شماره 2 از اهرم روانی استفاده کنید: رنج فراوان را به عدم تغییر و لذت زیاد را به تغییرفوری نسبت دهید. از خود بپرسید: 1 – اگر این رفتار( یا احساس) را تغییر ندهم چه زیانهایی را متحمل خواهم شد؟ 2 – اگر این تغییر را ایجاد نکنم، در زندگی خود چه چیزهایی را از دست خواهم داد؟ 3 – رفتار قبلی در گذشته چه خسارتهای فکری، عاطفی، جسمی، مالی و معنوی به من زده است؟ 4 – تاثیر آن بر موفقیت شغلی و اطرافیان من چه بوده است؟ با طرح این پرسشها اثرات لذتبخش تغییر را در نظر مجسم کنید. 1 – در صورت تغییر چه احساسی نسبت به خود خواهم داشت؟ 2 – با انجام این تغییر نیروی فعال من چه افزایشی خواهد یافت؟ 3 – خانواده و دوستان من چه احساسی خواهند داشت؟ 4 – چه احساسی از رضایت و شادمانی خواهم داشت؟ 5 – آیا من شایسته همه این محاسن نیستم؟  او برای ترک سیگار همه راهها را امتحان کردهو هیچیک مؤثر واقع نشده بود. تا اینکه دختر 6 ساله او وارد اتاق او شد و گفت( پدر، خواهش می کنم خودت را نکش! من میخواهم که تو در مراسم عروسی من شرکت کنی!)هیچ لیل قانع کننده تری ممکن نبود او را مجاب کند که کشیدن سیگار موجب مرگ است. سیگارها را همان روز از پنجره بیرون انداخت و پس از آن دیگر سیگار نکشید . گاهی اوقات میزان رنج شما برای ایجاد تغییر کافی نیست ، اما رنجی که عزیزانتان می کشند می تواند اهرم روانی نیرومندی بشمار آید. اگر برای ایجاد تغییری کوششها کرده و به نتیجه نرسیده اید، شاید علتش نبودن اهرم روانی است. شما ممکن است ایجاد تغییری را مرتباٌ به تاخیر بیندازید تا آنکه خود را در موقعیتی قرار دهید که ایجاد تغییر امری اجتناب ناپذیر باشد. اما اگر دلایل قوی و کافی (و اهرم مناسب) داشته باشید، ناچار می شوید که دست به عمل بزنید. آیامی خواهید راه مطمئنی برای کاهش وزن به شماپیشنهاد کنم؟ دوست خوش اندامی راپیدا کنید و بهاو وجمعی دیگر از دوستان خود قول دهید که به کمک غذاهای سالم و ورزشهای شادیبخش وزن خود راکم خواهید کرد. سپس به آنها بگویید که اگر پیمان خود را شکستید یک ظرف غذای مخصوص سگ خواهید خورد . خانمی که از این روش استفاده کرده بود می گفت که او و دوستش قوطی غذای سگ را در معرض دید خود گذاشته بودند تا قولشان را فراموش نکنند. هر وقت که این دو نفر احساس گرسنگی می کردند و یا دلشان می خواست که از ورزش طفره بروند آن قوطی را بر مداشتند و نوشته های روی آن را ( که مثلاٌ نوشته بود محتوی ضایعات گوشت اسب) می خواندند و همین موضوع باعث می شد که بر سر خود بایستند. تداعی عصبی شرطی- قدم اصلی شماره 3 الگوهای محدود کننده را درهم بریزید آیا تاکنون پرنده ای را که در اتاق به دام افتاده باشد، دیده اید؟ پرنده با تلاشی بی ثمر به جستجوی راه خروج بر می آید و خود را بارها به نزدیکترین شیشه پنجره می زند. آیا تاکنون کسی رادیده اید که رفتارش شبیه آن پرنده باشد؟ این افراد ممکن است خیلی دلشان بخواهد کهبه نتیجه برسند، اما اگر مرتباٌ کاری را تکرار کنند که نتیجه بخش نیست، هرگزبه هدف نخواهند رسید. مانند همسر یا پدر و یا مادری که دائماٌ نق می زند اما نتیجه نمی گیرد و یا حتی نتیجه معکوس بدست می آورد. با انجام کارهای غیر منتظره ، الگوهای محدود کننده و بی نتیجه رادرهم بشکنید. مثلاٌ در هنگام غر زدن جمله خود را قطع کنید، به زانو بیفتید و لبخند بزنید! به طرف آن شخص بروید،او را در آغوش بگیرید و بگویید که چقدراو را دوست دارید. برای برطرف کردن الگوهای محدود کننده چه راههای زیبا و فرحبخشی به نظرتان می رسد. برای اینکه یک الگوی تازه فکری، احساسی یا رفتاری را ایجاد کنید، باید در وهله اول الگوی قبلی را از بین ببرید. برای روشن شدن مطلب صفحه گرامافونی را به نظر آورید. که هر وقت آن را می گذارید آهنگ معینی را پخش می کند .علتش آنست که الگویی از شیارهای نامرئی بر روی آن حک شده است. مسلماٌ نمی توانید هنگامی که صفحه ای در حال پخش است، صفحه دیگری روی آن بگذارید و بطور همزمان به دو آهنگ گوش کنید . پس اگر بخواهید رفتارهای گذشته را حفظ و رفتارهای تازه ای رادر همان زمینه ایجاد کنید وقت خود را تلف کرده اید. برای این کار به محض اینکه رفتار نا مطلوب گذشته از شما سر زد آن را با حرکتی غیر عادی یا خنده دار قطع کنید. این کار مانند این است که صفحه آهنگی را که نمی خواهید بشنوید از دستگاه خارج کنید و با کمال خشونت آن را خط خطی نمایید، تا اینکه مطمئن شوید من بعد هرگز آن آهنگ نامطلوب را از آن نخواهید شنید. تغییر الگوهای رفتاری و عاطفی غالباٌ دشوار است. دلیلش آن است که ذهن ما، بر آن اساس ( برنامه ریزی ) شده است. یکی از پژوهشگران برای اثبات این موضوع ، انگشت میمونی را مرتباٌ به جلو و عقب حرکت داد و با کمک تصویر تلویزیونی نشان داد که همزمان با این حرکت، ارتباطی بین سلولهای مشخصی از مغز ایجاد می شود و هر چه آن حرکت بیشتر تکرار شود، آن ارتباط، قویتر می گردد. وی صدها بار انگشت حیوان را حرکت داد تا ارتباط وسیعی سلولهای آن منطقه از مغز ایجاد شود. اکنون مغز میمون برنامه ریزی شده بودو حتی پس از برداشتن عامل شرطی نیز آن حرکت را تکرار می کرد. بسیاری از ما، بر اثر تکرار، خود را آموزش داده ایم که از جا در برویم... دراثر اضطراب و نگرانی بیمار شویم... خود را بی پناه حس کنیم... و یا به الکل پناه ببریم. چه واکنشهای مثبتی رامی توانید در اثر تکرار در خود به وجود آورید؟ آیا الگوهایی هستند که به طور ناخودآگاه، بر زندگی ما اثربگذارند؟به عنوان مثال، بسیاری از مردم برای رسیدن به محل کار خود هر روز، اعمال معینی را تکرار می کنند . هر روز از همان خیابان عبور می کنند و از همان چهار راه می پیچند . ما مغز و جسم خود را آموزش می دهیم که از الگوی خاصی تبعیت کند تا اینکه آن الگو به صورت عادت در آید.حتی اگر قرار باشد روزی از راه دیگری برویم، باز هم طبق عادت همان مسیر قبلی را پیش می گیریم. در هر یک از جنبه های زندگی ، الگو های رفتاری و عاطفی خاصی داریم که ملکه ما شده اند و جزو ذاتمان به نظر می رسند. آیا کسانی را می شناسید که عادت به خشم، یاس و فشار عصبی داشته باشند؟شاید زمان آن فرا رسیده باشد و خود را برای احساس شادی و خوشبختی، هیجان و شکرگزاری آموزش دهید. آیا این کار، مشکل است؟ به سادگی می توانید الگوهای عاطفی قبلی را در هم شکنید و آنها را با الگوهایی لذتبخش عوض کنید.  هر چیزی را که از آن استفاده نکنیم، کم کم از میان می رود. یکی از راههای ساده رفع الگوهای محدود کننده آن است که از دچار شدن به آنها خودداری کنیم. اگر از مسیرها یاتداعی های عصبی استفاده نکنیم، کم کم ب طرف می شوند. اما توجه داشته باشید که اینموضوع در مورد خصوصیات مثبت نیز صدق می کند. اگر از شجاعت خود استفاده نکنیم ، شهامتمان کاهش می یابد . اگر قدرت اراده و پشتکارمان را عاطل بگذاریم و اگر شور و اشتیاقمان را اظهار نکنیم، آنها نیز از میان می روند. هم اکنون تصمیم به کاری بگیرید که باعث شود از نیرومندترین عواطف و احساسات خود استفاده کنید. به خاطر داشته باشید هر چیزی را که ازآن بیشتر استفاده کنید، نیرومندتر می شود.عواطف ما نیز به تمرین و ورزش نیاز دارند، تا نه تنها ما را به نتایج دلخواه برسانند، بلکه سالم و آماده نگاه دارند. تداعی عصبی شرطی – قدم اصلی شماره 4 جایگزین نیروبخشی برای الگوهای قدیم پیدا کنید. در مورد مراکز باز پروری معتادان تحقیقاتی به عمل آمده و معلوم شده است احتمال بازگشت به اعتیاد در مورد همه افراد، یکسان نیست. کسانی که اجباراٌ اعتیاد خود را ترک کرده اند، پس از آزادی بلافاصله اعتیاد خود را از سر می گیرند. کسانی که انگیزه درونی برای ترک اعتیادداشته اندبه طور متوسط تا دو سال به سوی مواد مخدر نمی روند. اما کسانی که جایگزین مناسبی( مثلاٌ توجه به مذهب یا کسب مهارتهای تازه ) برای اعتیاد خود داشته اند به مدت هشت سال یا بیشتر، از اعتیاد مجدد خودداری کرده و اغلب آنها برای همیشه ترک اعتیاد کرده اند. در بیشتر افراد، تغییر عادات جنبه موقت دارد، زیرا جایگزین مناسبی برای رهایی از رنج، یا کسب لذت پیدا نمی کنند . کافی نیست که الگوهای نامناسب را بر طرف کنیم، بلکه باید جایگزینی برای آنها پیدا نمائیم. تداعی عصبی شرطی-قدم اصلی شماره 5 الگوی تازه را شرطی کنید تا پایدار بماند. یکی از درسهای واقعی در زمینه شرطی کردن را از یک تعمیر کار پیانو یاد گرفتم. او برای کوک کردن پیانو، آمده بود و وقتی از او صورتحساب را خواستم، گفت( باشد برای دفعه بعد ) گفتم ( مگر کار را انجام نداده ای ؟) او توضیح داد که سیمهای پیانو محکم هستند و برای اینکه فار آنها ثابت بماند باید در فاصله های زمانی معینی دوباره تنظیم و کوک شوند. این دقیقاٌ همان کاری است که در مورد هر نوع تغییری باید انجام دهیم. باید نظام عصبی خود را برای موفقیت تنظیم کنیم، آنهم نه یک بار، بلکه به طور مداوم. این کار، شبیه ورزش است.نمی توانید برای تمرین به یک باشگاه ورزشی بروید و پس از خارج شدن بگوئید( آه، من برای تمام عمر سالم شدم!) قبلاٌ گفتیم که با حرکت دادن انگشت یک میمون ،ارتباطات عصبی خاصی در وی ایجاد شد که باعصث شد متوالیاٌ همان انگشت را حرکت دهد.محققان ثابت کرده اند که اگر در ضمن آزمایش، حیوان را هیجان زده کنند، ارتباطات عصبی قویتر می شود و نیاز چندانی به تکرار حرکت نیست . اگر در هنگام تکرار یک عادت تازه (ویا تجسم آن عادت) آنرا مرتباٌ با عواطف شدید( مثلاٌ شور و هیجان) همراه سازیم، مسیر عصبی نیرومندی به سوی لذت احداث خواهد شد . این نوع شرطی کردن باعث می شود که به طور غیر ارادی به مسیر تازه ( الگوی رفتاری یا عاطفی) کشیده شویم. فراموش نکنید که برای تقویت الگوهای تازه، با هر بار تکرار رفتار، پاداشی برای خود( یا کسی که به او کمک می کنید)در نظربگیرید. هر نوع الگوی فکری ، عاطفی یا رفتاری که به طور دائمی تقویت شود به صورت عادت در می آید. شرطی کردن نیرویی غیر قابل مقاومت ایجاد می کند. برای تبلیغ تلویزیونی نوعی نوشابه غیر الکلی ، از یکی از قهرمانان بسکتبال خواستند توپ راعمداٌ طوری پرتاب کند که داخل تور نیفتد. وی پس از نه بار پرتاب موفق، توانست یک پرتاب نا موفق انجام دهد! وی طوری در مورد پرتاب موفقیت توپ شرطی شده بود که به طور غیر ارادی همه حرکات را به طور صحیح انجام می داد و پس از نهبار تمرین توانست یک حرکت خطا انجام دهد . مسلماٌ در مغز این ورزشکار که نامش لاری بیرد است ارتباطات عصبی نیرومندی ایجاد شده است که بطور غیر ارادی حرکات معینی را متوالیاٌ انجام می دهد تا توپ وارد سبد شود. مطمئن باشید که هر رفتاری اگر بقدر کافی تکرار شودو با شدت عواطف همراه باشد، به صورت شرطی در می آید. یکی از قواعد اساسی شرطی کردن آن است که هر الگویی که مرتباٌ تقویت شود، به صورت خودکار وانعکاس شرطی در می آید، و هر چیزی را که تقویت نکنیم، کم کم از بین می رود. برای اینکه عادتهای مثبت و دلخواه رادر خود به وجود آورید، چه پاداشهای فکری، جسمی، یا عاطفی می توانید به خود بدهید؟ آیا می توان جوجه ای را به رقص واداشت؟ عجیب این است که این کار، ممکن است. زیرا رفتارهای همه حیوانات ( و همین طور انسان) قابل تغییر است. شیوه کار مربی این است که حرکات جوجه را به دقت زیر نظر می گیرد. همین که جوجه به طور طبیعی حرکتی را مطابق دلخواه مربی انجام داد،به او پاداشی به صورت غذا  می دهندتا آن رفتار، تقویت شود. در ابتدا، جوجه نمی داند که به چه مناسبت به او غذا داده اند . ولی هر بار که حرکت معینی را انجام می دهد، به او پاداش می هند و آن حرکت تقویت می شود تا سرانجام، جوجه یاد می گیرد که چرخشهایی را مطابق میل مربی انجام دهد و تکرار و توالی این چرخشها، مانند رقص به نظر می رسد. بدیهی است که انسانها پیچیده تر ازجوجه اند . اما همه ما،آموخته ایم که در هنگام کار و یا در مدرسه رفتارهای معینی را انجام دهیم. چگونه می توانید از این اصل آموزشی برای ایجاد عادات خود در خودتان ، فرزندانتان و یا کارکنانتان استفاده کنید؟      شرطی کردن – تکنیک شماره 1 برای اینکه شرطی کردن مؤثر واقع شود، فاصله زمانی میان رفتار و پاداش دارای اهمیت اساسی است. تقویت رفتار باید درست در زمانی انجام شود که رفتار دلخواه از او  سر می زند. اگر این تقویت بعد از مدت طولانی انجام شود در سلسله اعصاب، عقلی ایجادمی شود، اما ارتباط عاطفی به وجود نمی آید . به عنوان مثال، کسانی که اتومبیل خود را در جای ممنوعه پارک می کنند، توسط پلیس جریمه می شوند. اما چون قبض جریمه را معمولا بعد از چند هفته می پردازند لذا رفتار نامناسب، با رنج کافی همراه نمی گردد. یقین داشته باشید اگر این اشخاص، هر بار که در جای ممنوعه پارک می کردند، بلا فاصله اتومبیلشان پنچر می شد، نه فقط آن رفتار ترک می کردند، بلکه رفتار مناسبی را هم جایگزین آن می ساختند! تمرین مربوط به تکنیک شماره 1 فهرستی از پاداشهای لذتبخش تهیه کنید که در صورت انجام (کارهای صحیح)به خودتان بدهید. آنگاه عمداٌ موقعیتی پیش آورید که با استفاده از آن پاداشها، رفتار معینی را تقویت کنید  شرطی کردن – تکنیک شماره 2 هنگامی که رفتاری شرطی می شود، باید تا مدتی آنرا مرتباٌ تقویت کرد. هر بار رفتار دلخواهی را انجام دادید (مثلا اینکه پیش از سیر شدن از پشت میز غذا بلند شوید، و یا تعارف سیگار کسی را رد کنید ) بلافاصله به خود پاداش دهید. شرطی کردن – تکنیک شماره 3 رام کنندگان حیوانات می دانند که مثلا اگر هر بار که دلفین پرشی را انجام می دهد به او پاداش دهند،بزودی تا پاداش را نگیرد پرشی را انجام نمی دهد.بدتر اینکه وقتی سیر شد دیگر نسبت به پاداش بی علاقه می شود. من و شما و نیز فرزندان، همکاران،و کسان دیگری که با آنها سر و کار داریم،همگی دارای همین خصوصیت هستیم.اگر هر بار که کسی رفتار مناسبی انجام داد به اوپاداش دهید،کم کم دادن پاداش امری عادی و کسل کننده می شود.پس از آنکه یک الگوی رفتاری تثبیت شد،باید از پاداشهای متغیر استفاده کرد تا آن عادت، پایداتربماند.پس از یک ماه که عادتی را مرتبا تقویت کردیم باید دادن پاداش مرتب را قطع کنیم و به خود یا دیگران به طور غیر منتظره پاداش دهیم پاداش متغیر، یکی از نیرومندترین وسایل شرطی کردن در جهان است. به عنوان مثال کسانی را که به طمع پول به پای ماشینهای قمار (جک پات) می روند در نظر بگیرید. اگر قرار باشد که همیشه ببرند، هر چند که ممکن است اوایل برایشان جالب باشد، اما پس از مدتی این تفریح به صورت کار در می آید (یعنی هر روز می روند اهرمی را می کشند و بابت آن پولی از دستگاه می گیرند !) اما اگر ندانند که پاداش می گیرند یا خیر، هیجان بیشتری در سلسله اعصابشان ایجاد می شود و در هنگام بردن پول، لذت خیلی بیشتری می برند و بدین ترتیب شرطی می شوند. همین لذت است که افراد را به قمار معتاد می کند. همین طور اگر پس از ترک سیگار، به خود پاداش دهید که (فقط یک سیگار )بکشید، از نیروی پاداش متغیر استفاده کرده و بر  شدت اعتیاد خود افزوده اید. سعی کنید به هیچ قیمتی این اشتباه را مرتکب نشوید. شرطی کردن – تکنیک شماره 4 برای ایجاد تغییرات پایدار، مخلوطی از این دو شیوه را بکار برید: 1 – برای کارهای معین، در فواصل مشخصی به خود پاداش دهید. (این شیوه را برنامه تقویت ثابت می نامند ).مثلا اگر دلفینها ده پرش صحیح را انجام دهند، در پرش دهم همیشه پاداش می گیرند. 2 – برای اینکه گرفتن پاداش در نظر دلفین عادی نشود، برای پرشهای خوب، بطور اتفاقی به او پاداش جداگانه ای می دهند. بدین ترتیب، دلفین هر بار سعی می کند بلندتر بپرد تا از هیجان آن پاداش، لذت ببرد. پس برای اینکه رفتار خود یا دیگران را تقویت کنید، پاداشهای ویژه ای برای تلاشهای فوق العاده در نظر بگیرید. بخاطر آورید آخرین باری که بخاطر فعالیت شغلی خود پاداش گرفته اید و یا در مدرسه تشویق شده اید چقدر لذت برده اید. شرطی کردن – تکنیک شماره 5 یکی از ارزشمندترین وسایل تربیتی که هم در مورد دلفین و هم در مورد انسان قابل استفاده است، شیوه موسوم به (جک پات ) است. مربیان گاهی به طور اتفاقی برای پرشهای ضعیف نیز به دلفین پاداش می دهند. گرچه این کار، ظاهراٌ هیچ دلیل منطقی ندارد، ولی غالباٌ باعث می شود که دلفین بعد از آن پرشهای بهتری انجام دهد. این بار که خود یا کس دیگر را غمگین و ناراحت یافتید، از شیوه (جک پات) استفاده کنید و به او هدیه ای بدهید.هر چند که شخص ممکن است کار چشمگیری نکرده باشد، لیکن پاداش غیر منتظره باعث می شود که روحیه بهتری پیدا کند و تلاش تازه ای را آغاز کند. همین طور اگر شخص رفتار صحیحی را انجام داده باشد، اما پاداشی که به او می دهند بیش از حد انتظار او باشد، در این صورت هم به تلاشهای فوق العاده ترغیب می شود. آیا کسی را می شناسید که استحقاق دریافت پاداش (جک پات ) را همین امروز داشته باشد؟ تداعی عصبی شرطی- قدم اصلی شماره 6 خود را بیاموزید. برای اینکه مطمئن شوید که پنج قدم قبلی را به طور صحیح برداشته اید به این نکته توجه کنید: 1 – هنگامی که به یاد الگوی رفتاری قبلی می افتید، باید آنرا همراه با رنج بدانید 2 – رفتار تازه، باید برایتان همراه با لذت باشد. 3 – الگوی رفتاری تازه باید با نوع زندگیی که می خواهید داشته باشید هماهنگ باشد. آیا این الگو با هدفها، اعتقادات و فلسفه زندگیتان منطبق است؟ 4 – منافعی که از رفتار قدیم می برده اید باید محفوظ باشد. مثلا اگر کشیدن سیگار موجب آرامش و یا کاهش فشار عصبی می شده است، آیا جایگزین مناسبی برای آن پیدا کرده اید که به همان اندازه مؤثر باشد؟"آیا از الگوی رفتاری تازه همان قدر لذت می برید؟ 5 – خود را مجسم کنید که در آینده، رفتار تازه را پیشه خود کرده اید. فرض کنید عاملی شما را به یاد رفتار قبلی می اندازد. در این صورت آیا بدون تامل رفتار جدید را به رفتار قدیم ترجیح می دهید؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۸۸ ، ۱۵:۲۸
Shahram Ghasemi
بسم الله الرحمن الرحیمموضوع :چگونه هدف مند باشیم ؟فرستنده :مینا؟؟   چه عاملی سبب می شود که در زندگی خود، راهها و هدفهای معینی را انتخاب کنیم؟ این عامل، اعتقادات ماست؛ عقیده به اینکه تواناییهای ما چقدر است و چه کارهایی ممکن ، یا غیر ممکن است. در فرهنگ مردم هائیتی ، پزشک جادوگر قبیله داری چنان قدرت مرموزی است که میتواند با یک اشاره فردی را هلاک کند. اما در واقع، آنچه موجب مرگ آن فرد می شود قدرت جادویی پزشک نیست، بلکه اعتقاد افراد به قدرت فوق تصور اوست. آیا در زندگی خود تاکنون انتظار واقعه ناگواری را کشیده اید؟ اثر آن انتظار بر زندگیتان چه بوده است؟ چه عقاید مثبتی بر زندگی فعلی شما اثر گذاشته است؟ چه انتظارات مثبت تازه ای می توانید در خود یا دیگران ایجاد کنید؟ مردم جهان به مدت هزاران سال بر این عقیده بودند که انسان با توجه به ساختار جسمی خود، قادر نیست مسافت یک مایل را درچهار دقیقه بدود. با وجود این فردی به نام راجربانیستراین مسافت را در کمتر از چهار دقیقه دوید و این باور را در هم شکست . وی چگونه به این کار توفیق یافت؟ آنقدر موفقیت خود را به چشم دل دیدو چنان تصویر زنده ای از موفقیت در ذهن خود تشکیل داد که سرانجام فرمانی بی چون و چرا به سیستم عصبی خود صادر کرد و نتیجه ای جسمی بدست آوردکه با آن تصویر ذهنی هماهنگ بود . پس از آن ، کسان دیگر نیز از بانیستر پیروی و باور کردند که آنان نیز قادر به چنین کاری هستند لذا ظرف یک سال، افراد بسیاری موفقیت او را تکرار کردند. درمقابل شما چه سدی است که باید آن را در هم بشکنید ؟ کدام کار در نظرتان غیر ممکن جلوه می کند که اگر آن را ممکن می دانستید( و انجام می دادید) زندگی خودتان و اطرافیانتان دگرگون می شد؟ بسیاری از مردم ، گناه نارسائیهای زندگی خود را به گردن وقایع و اتفاقات می اندازند . در حالی که آنچه زندگانی ما را شکل می دهد، خود آن وقایع نیست، بلکه معنایی است که به آن رویدادها می دهیم. در جنگ ویتنام ، دو نفر تیر می خورند، هر دو اسیر می شوند و بارها تحت شکنجه قرار می گیرند. یکی شان دست به خودکشی می زند، ودیگری روز به روز ایمانش نسبت به انسانیت و خالق متعال، قویتر می شود. امروز، شرح زندگی این مرد که جرالد کافی نام دارد ، یادآور نیروی عظیم روح انسانی است که می تواند بر هرگونه درد و رنج و مانع و مشکلی غلبه کند. آیا در گذشته شما و یا آشنایانتان واقعه ای هست که مانع احساس شادی و خوشبختی امروزتان باشد؟ آیا می توانید این اتفاقات را به صورت دیگری معنا کنید؟ آیا این وقایع شما را پخته تر و نیرومند تر کرده اند ؟ آیا می توانید براساس این تجارب تلخ، دیگران را که با همین مشکل روبرو هستند، راهنمایی کنید؟ علت کارهایی که مردم می کنند چیست ؟تنها علت رفتارهای ما ، اعتقاد و باور است .گرچه عجیب است، ولی اگر مردم باور کنند که برای رفع بیماری باید جمجمه خود را با مته سوراخ کنند،چنین می کنند (و نتیجه هم می گیرند!)خواه این عقیده پایه و اساس درستی داشته باشد خواه نداشته باشد، و اگر هم معتقد شوند که خوشبختی آنان در گرو کمک به دیگران است، بر همان اساس عمل می کنند . اعتقاد ماست که باعث می شود یک عمر احساس بدبختی کنیم و یا برعکس زندگانی خود را با خوشی بگذرانیم. عقیده سبب می شود که یک نفر اینشتین شود و یک نفر بتهوون، یا یک نفر به صورت قهرمان در آید و نفر دیگر نداند که اصلاٌ چرا به این دنیا آمده است. اعمالی که اطرافیان شما انجام می دهند ، براساس چه اعتقاداتی است؟ شما با همکارانتان در چه مواردی اشتراک عقیده دارید؟ با فرزندان یا والدینتان در چه مواردی هم عقیده اید؟در چه زمینه هایی اختلاف عقیده دارید؟   هرگاه اتفاقی برایتان بیفتد، مغزتان بلافاصله دو سؤال را مطرح می سازد: اول اینکه آیا این اتفاق به معنی رنج است یا به معنی لذت؟ دوم اینکه برای دوری ازرنج و کسب لذت چه باید بکنم؟ پاسخ این پرسشها بسته به این است که درباره موجبات رنج ولذت چه عقایدی داشته باشید. این عقاید کلی به منزله راههای میانبری است که باعث می شودبسیاری از امور روزمره را به انجام رسانیم، و در عین حال همین عقاید می تواند زندگی ما را به کلی محدود سازد. به عنوان مثال، کسی که بطور اتفاقی در کاری شکست خورده است، ممکن است نتیجه بگیردکه بی لیاقت است و متاسفانه همین تعمیم دادنهاست که باعث می شود نسبت به آینده ، خوشبین یا بدبین باشیم. به یکی از عقاید محدود کننده ای که درباره خود یا فرد دیگری دارید فکر کنید.آیا برای درستی این عقیده دلیل کافی دارید؟ آیا موارد استثنایی هم ممکن است وجود داشته باشد؟ آیا ممکن است این عقیده کلی شما بیش از حد کلی باشد هیچ چیزی درزندگی به خودی خود دارای معنا نیست . این شمایید که به آن معنا می د هید. یکی از شگفتی های وجود انسان این است که می تواند برای هر واقعه چنان اهمیتی قائل شود که نیروبخش و یا نابودکننده باشد . بعضی از مردم، تنها یکی از وقایع تلخ گذشته را در نظر می گیرندو می گویند ( به علت این تجربه، دیگر احساس عشق یا کمال نخواهم کرد.) و بعضی دیگر عین همان واقعه طوری تعبیر می کنند که نیرو بخش است:( از آنجا که نسبت به من بی عدالتی شده است، نسبت به نیازهای دیگران حساسم)یا( از آنجا که فرزند خود را از دست داده ام . تلاش می کنم تا امنیت بیشتری را در جهان برقرار کنم.) همه ما قادریم هر واقعه ای را طوری معنی کنیم که امیدوار کننده و نیروبخش باشد. یکی از تجارب گذشته خود رادر نظر آورید و با معنا ی تازه ای که به آن می دهید، انقلابی در زندگی خود بوجود آورید. اعتقادات، قدرتی نابود کننده دارند. از آنجاکه اعتقادات تاثیر عجیبی بر زندگی ما دارند، لازم است که این سه مساله را درک کنیم: 1 – اغلب ما، عقاید خودرا آگاهانه انتخاب نمی کنیم. 2 – عقایدما،غالباٌ بر پایه تفسیر غلط وقایع گذشته است. 3 – پس از آنکه عقیده ای را پذیرفتیم، آنرا وحی منزل می پنداریم و فراموش می کنیم که آن       عقیده فقط یک نقطه نظر است. آیا عقایدی دارید که به درستی آنها یقین داشته باشید؟آیا نظرات دیگری هم هست که با عقیده شما مخالف و احتمالاٌ درست باشند؟ اگر شما صاحب این عقیده بودید، چه تغییری در زندگیتان ایجاد می شد؟  اعتقاد، عبارت از احساس اطمینان نسبت به درستی چیزی است.مثلاٌ اگربه هوشمندی خود اعتقاد داشته باشید، این اعتقاد، صرفاٌ یک نظریه نیست ، بلکه احساس اطمینان می کنید که فرد باهوشی هستید. این احساس اطمینان از کجا آمده است؟ هر فرض یا نظر را بصورت رویه میزی در نظر بگیرید. اگر میز، پایه نداشته باشد به چیزی متکی نیست. نظریه هم در صورتی به صورت عقیده در می آید که پایه هایی داشته باشد. این پایه ها که موجب اطمینان می شوند عمدتاٌ ناشی از تجارب مرجع هستند. مثلاٌ اگر معتقد باشید که فرد باهوشی هستید، احتمالاٌ تجارب قبلی شما( نمرات زمان تحصیل و یا اظهارنظر دیگران) باعث ایجاد این عقیده شده است. البته ما برای احساس اطمینان ، محدود به تجارب گذشته خویش نیستیم. ما نیزمانند راجربانیستر می توانیم از قدرت تصور خود به عنوان تجارب مرجع استفاده کنیم و نسبت به کارهایی که هنوز انجام نداده ایم، در خویشتن احساس اطمینان به وجود آوریم.  می توانیم هر نظریه ای را به عقیده مبدل کنیم. به شرط اینکه به قدرکافی تجارب مرجع برای تایید آن نظریه داشته باشیم. کدامیک از دو جمله زیر، صحیح است؟ 1 – مردم ذاتاٌ خوب و درستکارند. 2 – مردم نادرست هستند و فقط به  منافع خود فکر می کنند. آیا اگر در خاطرات و تجارب گذشته خود کاوش کنید، تجارب مرجع کافی برای اثبات نادرستی و فساد مردم پیدا نمی کنید؟ اگر فکر خود را متوجه خاطرات دیگر سازید، آیا تجارب مرجع کافی برای درستکاری مردم سراغ ندارید؟ کدامیک از این دو عقیده صحیح است؟ هر نوع عقیده ای که برای خود ایجاد کنید، از لحاظ خودتان صحیح خواهد بود. اگر احساس اطمینانی که نسبت به چیزی داریم، محکم و خلل ناپذیر باشد، ممکن است ما را یاری دهد که به هدفهای بسیار بزرگ، دست یابیم،  و ممکن است ما را کور کند و نتوانیم حقایق راببینیم؛ حقایقی که شاید اثری همیشگی بر زندگی ما داشته باشند. آیا تاکنون با کسی برخورد کرده اید که بخاطر حفظ آن احساس اطمینان ، حاضر نباشد نظر تازه ای را بشنود؟ اگر با چشم فرد دیگری به عقاید خودتان نگاه می کردید ، چه می دیدید؟ اعتقاد، منشاهمه رفتارهای ماست.بعضی از اعتقادات ، فقط بر یکی از جنبه های زندگی ما اثر می گذارند و بعضی دیگر به جنبه های گوناگون زندگی نفوذ می کنند . به عنوان مثال، اعتقاد به نادرستی ک فرد بخصوص ، فقط بر روابط، با همان شخص مؤثر است، اما عقیده به اینکه( همه مردم، نادرستند) ممکن است بر بسیاری از روابط ، با دیگران، مؤثر باشد. عقاید کلی ( جهانی ) نظیر این عقیده، مبتنی بر تعمیم هایی هستند که در زمانهای دور و تحت شرایط فوق العاده پیدا شده اند. ممکن است آنها را به کلی فراموش کرده باشیم، اما امروزه به طور ناخودآگاه ، بر اساس همان تعمیم ها تصمیم می گیریم. عقاید کلی اثری بر زندگی ما دارند که حدی بر آن متصور نیست، اما لازم نیست که این اثر حتماٌمنفی باشد. یکی از عقاید کلی خود را عوض کنید تا آنرا بر همه جنبه های زندگی خود مشاهده کنید. بعضی از باورها از بعضی دیگر نیرومندتر ند. احساس اطمینان در واقع دارای سه درجه است: نظر، اعتقاد، یقین. نظرات به آسانی قابل تغییرند، زیرا مبنای آنها ادراکات و تصورات موقتی است. اعتقادات بسیار قویتر و محکمترند، زیرا اساس آنها را تجارب فراوانی تشکیل می دهد که گاه با احساسات و عواطف نیرومندی همراه است. با وجود این، می توان با طرح سؤالاتی آنها را تا حدی متزلزل کرد. یقین معمولاٌ با چنان عواطف شدیدی همراه است که نه فقط انسان به درستی آن مطلب اطمینان کامل دارد. بلکه نسبت به آن تعصب می ورزد و حاضر نیست هیچ گونه بحث منطقی را که مخالفت عقیده اش باشد بشنود. یقین می تواند اثری سازنده و نیروبخش و یا نابود کننده داشته باشد.کدامیک از باورهای شما جنبه نظر دارد؟نسبت به درستی کدامیک اطمینان بیشتری دارید؟ کدامیک از آنها به سطح یقین نزدیک است؟ فایده اعتقاد چیست؟ اعتقاد باعث می شود که ملاکی در دست داشته باشیم تا بتوانیم بسرعت راهی برای فراراز رنجها و کسب لذتها پیدا کنیم وقتی به درستی چیزی عقیده پیدا کردیم، دیگر لزومی ندارد و در هر مورد کار را ازابتدا شروع کنیم و درستی یا نادرستی چیزی را محک بزنیم. گاهی در لحظات اوج ترس، رنج و یا فشارهای عاطفی ، برای تسکین ناراحتیهای خود به نوعی اعتقاد، متوسل می شویم. مثلاٌ کسی که در عشق شکست خورده است ، ممکن است معتقد شود که در جهان ، عشق وجود ندارد. بعضی از مردم که به درستی چیزی ایمان و یقین دارند، در برابر هر عقیده مخالفی مقاومت می کنند و گاهی رنجهای فرساینده، درد انزوا، افسردگی و حتی مرگ را تحمل می کنند، اما دست از باورهای خود بر نمی دارند. شما به چه چیزهایی ایمان دارید؟ کدامیک از باورهای شما نیروبخش و سازنده و کدامیک تضعیف کننده است؟  از آنجا که ایمان، در انسان شور و شوق می آفریند،  لذا موجب حرکت و فعالیت می شود . کسی که به حقوق حیوانات، بسیار اهمیت می دهد. دارای اعتقاد است. اما آن که در اوقات فراغت خود با شور و شوق بسیار، به سخنرانی و آموزش مردم می پردازد و با استنادبه تحقیقات و تجارب آزمایشگاهی عواقب رژیم گوشتخواری را خاطرنشان می کند دارای ایمان است. آیا در زندگی شما مواردی بوده است که با استفاده از نیروی ایمان، قدرتی تازه برای رسیدن به هدف پیدا کرده و همه موانع را در هم شکسته باشید؟ مثلاٌ اگر یقین داشته باشید که نباید اضافه وزن پیدا کنید، شیوه دائمی و سالمی برای زندگی خود اختیار می کنید. اگر ایمان داشته باشید که ( من در هر شرایطی، راهی برای رفع گرفتاریها پیدا می کنم) خواهید دید که در سخت ترین حوادث نیز به شکل مناسبی عمل می کنید. اگر نسبت به عقاید سازنده خود ، احساس اطمینان قویتری داشتید، چه تغییرات ریشه داری درزندگیتان بوجود می آمد؟ در این باره بیندیشید. برای اینکه بتوانید عقاید صحیح خود را تقویت کنید تمرین زیر را انجام دهید: 1 – عقیده ای را انتخاب و سعی کنید آنرا به صورت ایمان در آورید. 2 – مرجعهای تازه و قویتری را نسبت به آن عقیده در خود به وجود آورید.به عنوان مثال اگر تصمیم دارید گوشتخواری را ترک کنید، با افراد گیاهخوار صحبت کنید تا اثرات رژیم گیاهخواری را در یابید. 3 – وقایعی را پیدا یا ایجاد کنید که احساسات شدیدی را نسبت به آن عقیده در شما ایجاد کند. مثلاٌ اگر می خواهید کشیدن سیگار را ترک کنید ، سری به بیمارستانها بزنید و از بیمارانی که به علت کشیدن سیگار دچار عوارض شدیدی شده اند عیادت کنید. 4 – براساس اعتقاد خود عمل کنید و قدمهایی کوچک یا بزرگ بر دارید. مطالعه زندگی اشخاص چند شخصیتی ، اثرات نیروی عقیده رانشان می دهد. این افراد، به علت عقیده محکمی که دارند و قویاٌ فکر می کنند که شخص دیگری هستند، تغییرات جسمانی نیز در آنها بوجود می آید که کاملاٌ محسوس و چشمگیر است . رنگ چشم آنان عوض می شود، بعضی علائم جسمانی در چهره شان پدیدار یا ناپدید می شود و حتی بطور موقت دچار بیماریهایی از قبیل مرض قند و فشار خون می شوند . همه این آثار بستگی به این دارد که بیمار در قالب کدام شخصیت فرو رفته باشد. آیا در زندگی شما نیز دگرگونیهایی بر اثر تغییر عقیده پیدا شده است؟ راز موفقیت چیست؟ ما غالباٌ تصور می کنیم که موفقیت بسته به استعداد و نبوغ است. با وجود این، من عقیده دارم که نبوغ واقعی این است که با تقویت ایمان و اعتقادات سازنده ، نیروهای عظیم درونی خود را فعال کنیم. موفقیت بیل گیتز میلیاردر معروف، از زمانی که در دانشگاه هاروارد تحصیل می کرد پایه گذاری شد . وی تعهد کرد که نرم افزاری را که ( که هنوز نساخته بود) برای کامپیوتری که هرگز ندیده بود بسازد و در مواقع معینی تحویل دهد! به علت اعتماد به نفس زیاد( که پایه درستی هم نداشت) توانست همه منابع و نیروهای خود را بکار گیرد و با همکاری دیگران، نرم افزار مزبور را باکمال موفقیت طراحی کند و ثروتمند شود. اگر ما خود را مقید کنیم که حتماٌ به هدف برسیم و در عین حال مطلقاٌ ایمان داشته باشیم که به انجام این کار توانا هستیم، روشن است که احتمال موفقیتمان در هر زمینه بیشتر خواهد شد. شاید گفته اینشتین از همه بهتر باشد که ( تصور، نیرومندتر از علم است.) بارها ثابت شده است که مغز ما نمی تواند میان آنچه که به روشنی به تصور در می آوریم، و آنچه که عملاٌ اتفاق می افتد تفاوتی قائل شود. اگر این نکته را بخوبی درک کنید زندگیتان دگرگون خواهد شد. به عنوان مثال خیلی از مردم می ترسند دست به کار تازه ای بزنند، زیرا که قبلاٌ هرگز آن کار را انجام نداده اند. امایکی از مهمترین پایه های موفقیت پیشگامان جامعه این است که علی رغم تجارب نا موفق قبلی ، مرتباٌ در ذهن خود کسب نتایج دلخواه را مجسم می سازند. بدین ترتیب احساس اطمینانی در خود بوجود می آورند که سبب می شودنیرو های خود را فعال کند و توانائیهای واقعی خود را بکار گیرند. آیا هدفی دارید که شما را به هیجان آورد، اما لازمه اش این باشد که کاریرا که قبلاٌ نکرده اید، انجام دهید؟ کی خیال دارید خود را در حالیکه به موفقیت رسیده اید در نظر مجسم سازید؟ کسانی که می گویند ( واقع بین باشید) معمولاٌ افراد ترسویی هستند. این افراد،غا لباٌ در گذشته ناکامیهایی داشته اندکه در نظر خودشان شکست به حساب می آید و به همین علت می ترسند که دوباره شکست بخورند. عقاید محدود کننده ای که این افراد برای محافظت از خویشتن ساخته اند، موجب تردید، نداشتن شهامت و توکل، و بکار نگرفتن همه توانائیها می شود، و در نتیجه دستاوردهای آنان نیز محدود است . رهبران بزرگ ، غالباٌ با معیارهای دیگران ( واقع بین) نیستند. اما دقیق و هوشمندند. مهاتما گاندی معتقد بود که می تواند با شیوه های مسالمت آمیز و بدون اعمال خشونت در برابر امپراطوری انگلستان ایستادگی کند و هند را به استقلال برساند .کاری که قبلاٌ هرگز نظیرش انجام نشده بود . او ظاهراٌ واقع بین نبود، اما نشان داد که فردی دقیق است .آیا عقاید به اصطلاح ( واقع بینانه) ای هست که از آنها دوری کنید؟ آیا انتظارات تازه، هیجان آور، غیر واقع بینانه، اما کاملاٌ امکان پذیری وجود دارد که از آنها استقبال کنید؟ اگر قرار باشد که اشتباهی بکنید، بهتر است اشتباهتان این باشد که به قابلیت های خود ، بیش از حد بها دهید، زیرا ممکن است همین امر موجب موفقیتتان شود یکی از تفاوتهای افراد خوشبین و افراد بدبین این است که افراد بدبین، توانائیها و مهارتهای خود را با دقت اندازه گیری می کنند. اما افراد خوشبین، رفتارهای خود را مؤثرتر از آنچه واقعاٌ هست، می پندارند. در نتیجه، افراد بدبین به کوشش بیهوده دست نمی زنند و همین که دلیل منطقی برای ادامه کار ، وجود نداشته باشد، کارها را رها می کنند. با وجود این، تصورات مثبت افراد خوشبین روحیه لازم را در آنها بوجود می آورند و در اثر پشتکار ، سرانجام مهارت لازم را پیدا می کنند. یعنی ظاهراٌ ارزیابیهای غیرواقع بینانه، موجب کسب مهارت می شود. به یاد داشته باشیدکه گذشته، مساوی آینده نیست اگر بخواهید در جهت هدفی که زمانی به نظرتان غیر ممکن می آمد، قدمی بردارید، آن قدم، کدام است؟ شکل زندگی ما بیش از هر چیز، بسته به این است که چگونه با بدبختیهای خود کنار بیائیم . افراد موفق، معمولاٌ مشکلات را امری گذرا می بینند، در حالیکه اشخاص شکست خورده، معمولاٌ کوچکترین مشکل را، امری همیشگی می پندارند. اگر چنین فکر کنیم، اولین قدم را برداشته ایم تا در دامی که روانشناسان( ناتوانی آموخته) می نامند بیفتیم سه پندار است که این ناتوانی را ایجاد می کند: 1 – مشکل، جنبه دائمی دارد ( گذرا نیست) 2 – مشکل، فرا گیر است( به یک زمینه معین محدود نیست). 3 – مشکل، ذاتی است و در وجود ما عیبی وجود دارد. ( نمی توان از آن به عنوان فرصتی برای یادگیری استفاده کرد.) در چند روز آینده راههای چاره این باورهای تضعیف کننده را بررسی خواهیم کرد. فعلاٌ برای مقابله با اولین پندار، بخاطر داشته باشید که ( این نیز بگذرد) اگر پشتکار داشته باشید، همیشه راهی پیدا خواهید کرد. ما قادریم مشکلات را درنظر خود بزرگ، یا کوچک جلوه گر سازیم. اما افراد موفق، با استفاده از همین توانایی، از دام( مشکل فراگیر) می گریزند. آنها مثلاٌ به جای اینکه بگویند ( پرخوری، همه اندامهای بدن مرا از کار انداخته است) می گویند( در زمینه عادات غذایی، مشکل کوچکی دارم) . اما کسانی که فکر می کنند مشکل آنان فراگیراست، گمان می کنند که چون در زمینه معینی به موفقیت نرسیده اند، پس اصولاٌ فرد شکست خورده ای هستند. در اثر این تعمیم ، به کلی احساس ناتوانی می کنند. برای غلبه بر این عقیده غلط که یک مشکل بر همه جهات و جوانب زندگی اثر می گذارد، باید بلافاصله به حل بخشی از مشکل بپردازید، حتی اگر آن بخش بسیار ناچیز باشد. هم اکنون این کار را شروع کنید. افراد خوشبین، از شکست های خود درس می گیرند و طرز فکر خود را صلاح می کنند. افراد بدبین، شکست ها را به خویشتن نسبت می دهند و تصور می کنند که شکست، جزو خصوصیات ذاتی آنهاست . از آنجا که این افراد، هویت خود را به مشکلات زندگی پیوند می دهند لذا گرفتار می شوند. آیا این اشخاص ، می توانند تمام زندگی خود را به سرعت دگرگون کنند؟ هرگز مشکلات را به شخص نسبت ندهید. مشکلات را وسیله ای برای کسب تجربه در نظر بگیریدو با استفاده از این تجارب، راه خود را به سوی هدف ، باز کنید و بخاطر وجود مشکلات، ممنون و شکرگزارباشید. برای رسیدن به هر موفقیت فردی،ابتدا باید تغییری در باورهای خود ایجاد کرد. با عقاید محدود کننده چه باید کرد؟ بهترین راه آن است که با طرح پرسشهایی آنها را سست کنیدو در احساس اطمینان خود تزلزل به وجود آورید. مغز شما همیشه می خواهد که شما را از رنجها برکنار نگه دارد. پس به نتایج منفی که آن اعتقاد، برایتان به بار آورده است فکر کنید و از خود بپرسید: 1 – اکنون که درباره این عقیده فکر می کنم ، چه جنبه های مضحک، مسخره و احمقانه ای را می توانم در آن پیداکنم؟ 2 – این عقیده تا کنون به چه قیمتی برایم تمام شده است؟ چه محدودیتهایی در گذشته برایم ایجاد کرده است؟ 3 – اگر در عقیده خود تجدید نظر نکنم و آنرا تغییر ندهم، در آینده چه زیانهایی را متحمل خواهم شد؟ پاسخ به این نوع سؤالات باعث می شود که احساسات عذاب آوری را با عقیده قدیم خود پیوند دهید و زمینه را فراهم کنید تا عقیده سازنده ای را جایگزین آن عقیده نامطلوب سازید. آدمی برای خوشبخت بودن، بایداحساس کند که دائماٌ در حال رشد است. و برای موفق شدن در دنیای بازرگانی امروز، شرکتها بایدبطور مداوم پیشرفت کنند. روشن است که ما باید پیشرفت مداوم رااصل زندگی خود قرار دهیم ، نه اینکه به فکر هدفهای گذرا باشیم. این مفهوم را در ژاپن با کلمه کایزن بیان می کنند که به معنی تمرکز و توجه دائم به بهبود کیفیت کالا و خدمات است. من پیشنهاد می کنم که ما آمریکائیان نیز به پیشرفت دائم و پایان ناپذیر ( کن آی) مقید باشیم. اگر ما بطور معمول توجه خود را به بهبود چیزهایی معطوف کنیم که در حال حاضر هم ممکن است عالی باشند، ببینید این روحیه چه تغییراتی در خانواده ها، شرکتها، و جوامع به وجود می آورد. به نظر شما چگونه می توان فلسفه ( کن آی ) را بسرعت عملی کرد؟ تنها چیزی که درزندگی باعث خاطر جمعی واقعی می شود این است که بدانیم هر روزی که می گذرد، به نوعی پیشرفت می کنیم. من نگران این نیستم که کیفیت زندگی خود را بتوانم در همین سطحی که هست نگه دارم، چرا که هر روز سعی می کنم تا آنرا بهتر از روز پیش سازم. یکی از رموز موفقیت افسانه ای پت ریلی ( مربی بسکتبال) اعتقاد به پیشرفت مداوم و تدریجی است. وی در سال 1986 با مشکل بزرگی روبرو شد: تیم او معتقد بود که نهایت تلاش خود رابه عمل آورده است، اما با اینهمه در سال پیش در زمینه قهرمانی موفقیتی بدست نیاورده بودند. برای بهبود وضع تیم، وی بازیکنان را مجاب کرد که اگر هر فرد، در هر یک از پنج مهارت اصلی فقط یک در صد پیشرفت کند، تیم به قهرمانی خواهد رسید، زیرا تیم دوازده نفره، در آن صورت مجموعاٌ 60 درصد بهتر خواهد شد . رمز موفقیت این طرح، در سادگی آن بود.هر کسی یقین داشت که می تواند حداقل به میزان یک در صد، مهارت خود را در هر زمینه افزایش دهد! اگر شما بطور مداوم پیشرفتهای کوچکی بکنید، سرانجام به چه هدفی می توانید برسید؟ افکار، اعمال و تصمیمات روزمره شماتابع چه عقایدی است؟ این تمرین را انجام دهید تا به تاثیر نیروی عقیده بر خود پی ببرید. 1 – در بالای یک صفحه کاغذ بنویسید( عقاید سازنده و نیروبخش) و بر بالای صفحه دیگر بنویسید( عقاید ضعیف کننده و محدود کننده) 2 – ظرف ده دقیقه در روی این دو صفحه عقاید خود را پیاده کنید و هر چه به نظرتان می رسد بنویسید. 3 – هنگام تفکر، هم عقاید خاص و هم به عقاید کلی ( جهانی ) توجه داشته باشید. خصوصاٌ به عقایدی که با ( اگر) آغاز می شوند توجه کنید. مثلاٌ ( اگر دائماٌ از همه امکانات خود استفاده کنم موفق خواهم شد.) یکی از مؤثرترین راههای بهبود زندگی آن است که عقاید مثبت و سازنده خود را بشناسیم، آنها را تقویت کنیم، و از آنها در جهت عملی ساختن رویاهای خود استفاده نمائیم. 1 – فهرستی را که از عقاید سازنده و محدود کننده ( شماره 87 همین کتاب) تهیه کردهاید، بررسی کنید. سه فقره از مهمترین عقاید نیروبخش را مشخص سازید. 2 – دقیقاٌ مشخص کنید که چرا و چگونه این عقاید شما را نیرومند می سازد؟ به چه طرقی این عقاید موجب تقویت روحیه و شخصیت و بالابردن کیفیت زندگیتان می سوند؟ اگر این عقاید رامحکمتر کنید چه اثرات بزرگتر و مثبت تری خواهند داشت؟ 3 – بعضی از این عقاید نیروبخش ، و یاهمه آنها را به صورت یقین و ایمان در آورید. چنان اطمینان خدشه ناپذیری به آنهاپیداکنید که رفتارتان را تحت تاثیر قرار دهد و شما را در جهت مقصودی که دارید، هدایت کند. اکنون براساس ایمان خود عمل کنید! اکنون هنگام آن است که از شر عقایدی که دیگر به دردتان نمی خورد خلاص شوید! 1 – دو فقره از محدود کننده ترین عقاید را مشخص کنید. 2 – با طرح پرسش هایی ، پایه های این عقاید را متزلزل سازید:این عقیده چقدرمسخره و بی معنی است؟  آیا کسی که این سخن را به من گفته است سر مشق خوبی است؟ اگر این عقیده راحفظ کنم چه زیانهای عاطفی متوجه من خواهد شد؟ از نظر جسمی، مالی و رابط با دیگران به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد؟این عقیده چه ضررهایی برای خانواده، و افرادمورد علاقه من خواهد داشت؟ 3 – آثار و عواقب منفی این عقاید را در نظر مجسم کنید. یک بار و برای همیشه تصمیم بگیرید که دیگر بهای سنگین این عقاید را نپردازید. 4 – دو عقیده تازه را که می خواهید جایگزین عقاید قبلی کنید، بنویسید. 5 – عقاید تازه و نیروبخش را تقویت کنید. منافع بیشماری را که از داشتن این عقاید نصیبتان خواهد شد در نظر مجسم سازید. اثر نیروی انتظار در بهبود عملکرد، امروزه به ثبوت رسیده وبه اثر پیگمالیون معروف است . برای تحقق این موضوع، بعضی از دانش آموزان یک کلاس را انتخاب کردند و به معلمان آنها گفتند که آنها دارای استعداد فوق العاده ای هستند و باید بیشتر مراقبشان باشند تا استعدادشان شکوفا شود. پس از چندی ، این دانش آموزان جزو بهترین شاگردان کلاس شدند. اما کسی نمی دانست این دانش آموزان که به عنوان نابغه معرفی شده بودند در واقع فرقی با بقیه نداشتند و حتی بعضی از آنها جزو شاگردان ضعیف به شمار می آمدند. چه عاملی باعث شد که این دانش آموزان به صورت افراد متفاوتی در آیند ؟ اعتماد به نفس و اطمینان تازه ای که به برتری خود پیدا کردند ( و آن نیز در اثر عقاید اشتباه معلمان کم کم در فکر آنان تزریق شده بود)! آیا به اهمیت اعتقاداتی که درباره خود یا دیگران دارید واقفید؟ اگر در اثر ایمان قوی می توانستید استعدادهای وسیع خود را بکار گیرید، قادر به انجام چه کارهایی می شدید؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۸۸ ، ۱۵:۲۷
Shahram Ghasemi