مهندسی پزشکی

مقالات مهندسی پزشکی

مهندسی پزشکی

مقالات مهندسی پزشکی

۱۳ مطلب با موضوع «روانشناسی» ثبت شده است

مشکلات انتخاب همسر    هر جوانى با این مشکلات روبه روست مى دانیم آمار ازدواج (مخصوصاً در سال هاى اخیر) بمیزان قابل توجّهى کاهش یافته و بعکس سن ازدواج، به خصوص در شهرهاى بزرگ و نقاطى که به تمدن نزدیک تر است، بالا رفته تا آن جا که ازدواج در سنینى صورت مى گیرد که «شور» و «طراوت» جوانى تقریباً از میان رفته، و بهترین فرصت طبیعى ازدواج پایان یافته است. البتّه این وضع معلول عوامل مختلفى است که از میان آنها چهار عامل زیر از همه مهمتر است: 1- طولانى شدن دوران تحصیل. 2- امکان ارتباط هاى نامشروع. 3- عدم تأمین نیازمندهاى زندگى (به طور دلخواه) و هزینه سنگین ازدواج. 4- فقدان اعتماد پسران و دختران جوان نسبت به یکدیگر. در این جا دو قسمت اوّل را که از اهمیّت بیشترى برخوردار است مورد بررسى دقیق قرار مى دهیم. بعضى از طرّاحان اجتماعى بدون این که زحمت مطالعه درباره عوامل این پدیده خطرناک و راه مبارزه با آن را به خود بدهند، طرح «ازدواج اجبارى» را پیشنهاد کرده اند. به این معنا که (مثلا) یک نوع مالیات مخصوص بر «تجرّد» بسته شود که جوانان را مجبور سازد به زندگى خانوادگى تن در دهند، و یا از استخدام جوانان مجرّد (در سنین معینى) در مؤسّسات مختلف جلوگیرى به عمل آید. و یا مجازات هاى سنگین ترى براى این دسته جوانان در نظر گرفته شود! بعضى از جوانان نیز از ما مى پرسند آیا به عقیده شما چنین طرح، و اقدام به چنین کارى صحیح است؟! به عقیده ما اگر منظور از «ازدواج اجبارى» تنها انتخاب طرقى مانند عدم استخدام جوان مجرد در مؤسّسات مختلف و... باشد، شاید کمى در وضع فعلى اثر بگذارد، ولى هرگز راه حلّ اساسى و نهایى براى «پدیده خطرناک کاهش ازدواج» نخواهد بود، بلکه ممکن است احیاناً واکنش هاى نامطلوبى نیز در بر داشته باشد. اصولا «ازدواج» و «اجبار» دو کلمه متضاد است و هرگز این دو با هم سازگار نمى باشد. ازدواج اجبارى مثل «دوستى و محبّت اجبارى» است! آیا هرگز مى توان میان دو نفر، اجباراً، و به زور قانون، پیوند محبّت و دوستى ایجاد کرد؟! ازدواج - به معناى صحیح - نیز یک نوع پیوند روحى و جسمى براى یک زندگى مشترک آرام و آمیخته با سعادت و صمیمیّت است. و به همین دلیل باید در محیطى کاملا آزاد صورت گیرد و هیچ گونه جنبه تحمیلى نداشته باشد، و لذا در اسلام هر گونه ازدواجى که بدون رضایت کامل طرفین انجام گیرد مردود و باطل شناخته است. ازدواج مثل «خدمت سربازى» نیست، که مثلا کسى را به حکم قانون به سربازخانه ببرند و تحت یک کنترل خاصّى وادار به فرا گرفتن فنون نظامى کنند. تعجّب در این جاست که این «طرّاحان» مى کوشند وضع کنونى را که نتیجه یک سلسله ناهنجارى هاى اجتماعى است از میان ببرند بدون این که کمترین توجّهى به عوامل پیدایش آن داشته باشند. به عقیده ما به جاى این طرح ها، که اگر قابل عمل هم باشد حکم داروى مسکن را دارد باید «ریشه هاى اصلى» این پدیده و «ریشه هاى آن ریشه ها» را پیدا کرد و سوزاند تا این وضع زننده غیر طبیعى و غیر منطقى که در مسأله ازدواج، امروز به وجود آمده خود به خود از بین برود. بنابراین بسیار به مورد است که هر یک از عوامل چهارگانه بالا را که به طور مسلّم عوامل اصلى کاهش شدید ازدواج در محیط ماست به طور مستقل مورد بررسى قرار دهیم. * * * طولانى شدن دوران تحصیل، نخستین مشکل بزرگ در راه ازدواج جوانان گرچه نیاز به تذکّر ندارد که همه کسانى که از زیر بار مسأله حیاتى ازدواج فرار مى کنند به علّت اشتغال به تحصیل نیست چه این که بسیارند کسانى که مدّت ها پس از پایان تحصیل همچنان مجرّد مى مانند، و یا اصولا مدّت هاست ترک تحصیل کرده اند و باز هم مجردند. ولى این را هم نمى توان انکار کرد که طولانى شدن دوران تحصیل یک «مانع بزرگ و مهم» براى بسیارى از جوانان در راه ازدواج محسوب مى گردد. دوران تحصیلى براى بسیارى از رشته ها در حدود 18 سال یا کمى کمتر است و بنابراین یک جوان هنگامى مى تواند نفس آزادى بکشد که تقریباً 25 سال دارد، تازه «جوانى است جویاى کار» (اگر بتوانیم کلمه جوان را به معناى واقعى درباره او به کار ببریم، زیرا قسمت عمده جوانى را پشت سر گذاشته و تنها حاشیه آن باقیمانده است!). و چنین به نظر مى رسد که در دنیاى آینده که دنیاى تخصّص است این سن، از این هم بالاتر برود و شاید تا حدود 35 سالگى ادامه یابد! اکنون این سؤال پیش مى آید که آیا باید «ازدواج» حتماً متوقّف بر «پایان دوران تحصیل» باشد هر قدر دوران تحصیل طولانى تر گردد؟ یا باید این رابطه را که بعضى تصوّر مى کنند ناگسستنى است میان این دو از بین برد، و جوانان را از این شرط فوق العاده سنگین آزاد ساخت. ولى از طرفى یک جوان محصّل که خود به صورت یک «دستگاه مصرف» و «هزینه تراش» است، نه یک «دستگاه تولید» و ایجاد درآمد، چگونه مى تواند دم از ازدواج با آن بارهاى سنگین و کمرشکن، بزند؟ و چگونه مى توان رابطه ازدواج را با پایان تحصیل انکار کرد؟ به عقیده ما اگر کمى آزاد فکر کنیم و از دنباله روى هاى غلط بپرهیزیم حل این مسأله زیاد مشکل نیست، و طرح روشنى براى آن وجود دارد و آن این که: چه مانعى دارد جوانان در دوران تحصیل - هنگامى که به سنین مناسب ازدواج مى رسند - شریک زندگى آینده خود را با مشورت با پدران و مادران و دوستان دلسوز روشن انتخاب کنند، نخست یک نوع نامزدى مشروع (خواندن عقد ازدواج و انجام مراسم مذهبى و قانونى، بدون مراسم عروسى) که نیاز به هیچ گونه تشریفات و تجملات و هزینه هاى سنگین ندارد، در میان آنها برقرار گردد، و دختر و پسر بدانند به یکدیگر تعلق دارند و شریک زندگى آینده یکدیگر خواهند بود. سپس با فراهم شدن امکانات در نخستین فرصت اقدام به بقیه مراسم ازدواج و عروسى با وضع ساده و آبرومندى کنند. فایده این طرح، نخست این است که یک آرامش روحى به جوانان مى بخشد، و به زندگى آنها نور امید مى پاشد، و از هیولاى وحشتناکى از آینده مبهم که بسیارى از مجردان را آزار مى دهد نجات مى بخشد. و دیگر این که آنها را در برابر بسیارى از انحرافات اخلاقى بیمه مى کند و از تلف کردن وقت هاى فراوانى که به هنگام امکانات آغاز یک زندگى مشترک، به منظور پیدا کردن همسر مناسب مصرف مى گردد، نجات و رهایى مى بخشد و زندگى آنها را در یک مسیر طبیعى قرار مى دهد. انجام این طرح براى اکثر جوانان ممکن است. اگر پدران و مادران، هوشیارى به خرج دهند، خود جوانان هم درست بیندیشند، و این طرح معمول گردد قسمت قابل توجّهى از مشکلات مربوط به این مسأله حل خواهد شد. خلاصه این که برقرارى مراسم نامزدى شرعى (عقد خوانده) و پیوند تعلق یک پسر و دختر به یکدیگر، به جوانان امکان مى دهد که قسمت قابل توجّهى از نیاز جنسى خود را از این راه برطرف کنند، زیرا دوران نامزدى دورانى است که بسیارى از مزایاى زندگى زناشویى را در بر دارد و مقدار قابل ملاحظه اى از محرومیّت هاى جنسى جوانان را - که نیاز به شرح ندارد - جبران خواهد نمود. و به این وسیله مى توان جوانان را از آلودگى به فحشا و انحرافات جنسى نگاه داشت، بدون این که هزینه اضافى خاصّى به خانواده پسر یا دختر تحمیل گردد و یا مسأله به وجود آمدن فرزند پیش آید و مشکلى براى ادامه تحصیل آنها ایجاد نماید. راه دیگر اقدام رسمى به ازدواج تا آخرین مرحله یعنى مرحله عروسى است، منتها با طرق خاصّى که امروز فراوان است (و بسیارى از آنها شرعاً هم جایز است) از انعقاد نطفه فرزند جلوگیرى شود، چون اشکال عمده ازدواج مسأله فرزندانى است که میوه آن مى باشد که تحمل آن براى جوانان در این سنین و با ادامه تحصیل مشکل است، ولى همه این طرح ها در صورتى است که ازدواج از صورت تشریفاتى و پر خرج و هزینه هاى کمرشکن فعلى که هیچ دلیل منطقى براى آن وجود ندارد بلکه کاملا احمقانه به نظر مى رسد، درآید و ساده و بدون تشریفات برگزار گردد. اگر راستى پدران و مادران، و همچنین جوانان خواهان سعادتند راه این است، و نشستن در انتظار پایان دوران تحصیلات عالى، و سپس پیدا کردن یک شغل مناسب و آبرومند و پردرآمد، و تهیه خانه و اتومبیل و وسایل دیگر و هزینه هاى سنگین ازدواج تشریفاتى، نتیجه اش، علاوه بر آلودگى شدید جوانان و هزاران گونه انحراف، این مى شود که غالباً در سنین نزدیک به 35 یا 40 سالگى که دوران (بازنشستگى)! کم کم نزدیک مى شود اقدام به ازدواج کنند و این گونه ازدواج ها صددرصد غیر طبیعى و فاقد روح و اصالت است، به دلیل این که هیچ گونه هماهنگى با سازمان هاى وجود انسان و تاریخى که غرائز طبیعى براى ازدواج تعیین کرده اند ندارد.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۸۹ ، ۰۹:۲۱
Shahram Ghasemi
1- مانند الگوی افراد بسیار موفق در رشته ات عمل کن . ببین آن ها چه کار می کنند تو هم همان کار را بکن . 2- فردی بشاش ، مثبت و هدفمند باش . 3- کیفیت های دوگانه ی تلقین و بلند همتی را در هر رابطه ی فروش با یکدیگر ترکیب کن . 4- از افکارت به دقت محافظت کن . کیفیت تفکرت تعیین کننده ی کیفیت زندگیت می باشد . 5- تمام اوقات درباره ی چیزهای مثبت فکر کن . همه چیز را به صورت مثبت تعبیر و تفسیر کن . 6- درباره ی مقدار پولی که می خواهی امسال به دست آوری فکر کن و سپس این طور تصور کن که از قبل به آن سطح درآمد دست پیدا کرده ای . 7- پیش از عمل فکر کن و سپس قاطعانه تصمیم بگیر . بخت و اقبال سراغ آدم های شجاع می آید . 8- پیوسته سعی کن خودت را از منطقه ی آسایش خارج کنی . خودت را مجبور کن تا هر روز کار جدیدی انجام دهی . 9- نگذار ترس از رد شدن باعث عقب افتادگی تو شود . رد شدن هرگز شخصی نیست . 10- در کار فروشندگی با برنده ها رفت و آمد کن . با بهترین افراد صنعت خود همراه باش و از دیگران دوری کن . 11- مسئولیت کامل هر چیزی که هستی و هر چیزی که خواهی بود را بپذیر ، زیرا باید مسئولیت پذیر باشی . 12- هر آنچه تا امروز به دست آورده ای برای نگه داشتن تو در این موقعیت کافی نیست . 13- خود را به عنوان سرمایه ی خودت ، موکلانت ، مشاور و دوستانت بدان . 14- برای کارهایت طرح بریز و روی طرحت کار کن . پیشاپیش دقیقا تصمیم بگیر از آنجایی که هستی می خواهی به کجا برسی ؟ 15- در هر کاری که انجام می دهی هدفمند باش . این است خاصیت کلیدی افراد موفق . 16- از توجیه کارهای خود یا ملامت کردن دیگران به خاطر چیزهایی که در زندگی و کارت وجود دارد ، بپرهیز . این است نشانه ی افراد بسیار موفق . 17- رفتار حق شناسی را در خود توسعه بده . از هر کسی که برای شما کار می کند تشکر کنید . 18- درباره ی آینده ی تجارت یا صنعت تان خوش بینانه صحبت کنید . شک و تردید را برای خودتان نگه دارید . 19- اشتیاق زیاد داشته باشید . به یاد داشته باشید چیزی کمتر از مقید به عالی بودن ، پذیرش حالت حد وسط بودن می باشد . 20- زندگی شما فقط وقتی می تواند بهتر باشد که کارتان را خوب انجام دهید . هر روز کارتان را انجام دهید تا سطح کیفیت کلیدی شما بهبود یابد . تک محفل دات کام
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۸۹ ، ۱۵:۵۸
Shahram Ghasemi
نتایج یک تحقیق جدید نشان داده است که ریتم تایپ کردن شما می‌تواند نشان دهد که تحت استرس و فشار روانی هستید. یک گروه تحقیقاتی به سرپرستی دکتر مایک دومن، روانشناس دانشگاه ابرتای در انگلیس خاطرنشان کردند: فروشندگان و بانکها با مشاهده حالت شما در هنگام تایپ شماره حسابتان می‌توانند دریابند که آرام یا تحت استرس هستید. محققان از مدتها پیش می‌دانسته‌اند که ریتم‌های تایپ کردن در هر فرد در طول زمان ثابت و یکنواخت است. به همین خاطر می‌توان از این ویژگی استفاده کرده و نشانه اولیه بیماری آلزایمر را که دچار تغییرات در این ریتم می‌شوند شناسایی و یا حتی دقیقا مشخص کرد. اما پیش از این اطلاعات بسیار اندکی درباره تاثیر استرس روی الگوی تایپ کردن وجود داشته است. در طول این پژوهش محققان از 35 داوطلب درخواست کردند که 36 بار طی سه نوبت جداگانه در طول یک ماه نام و رمز ورود خود را وارد رایانه کنند. این افراد در هر نوبت با شنیدن طیفی از صداها در وضعیت خنثی یا استرس زا قرار می‌گرفتند. محققان دریافتند استرس در نوع تایپ کردن هر یک از افراد قابل شناسایی است چون الگوهای تایپ کردن را تغییر می‌دهد salamatnews.com/
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۸۹ ، ۱۵:۵۸
Shahram Ghasemi
شما که از این طور نیستید؟! به طور متوسط می توان گفت که هر فرد در فاصله زمانی 10 دقیقه سه دروغ می گوید. باور نمی کنید؟! مثال می زنیم. ایا این عبارات برای شما اشنا نیست؟ - همین الان می خواستم باهات تماس بگیرم ، حالت را بپرسم!! - وای، خدای من چه قدر لاغر شدی و خوش اندام!!! - من هم شما را دوست دارم ، باور کنید، اصلا یه لحظه هم از یاد شما غافل نیستم، دل به دل راه داره........ همون طور که می بینید و می شنوید این جملات چندان هم نااشنا نیستند.ایا تا کنون فکر کرده اید که این جملات و ادعاها گزافی بیش نیست؟ یکی از محققین و روانشناسان دانشگاه ماساچوست ، 25 سال از عمر خود را صرف همین موضوع کرده تا بتواند آن را اثبات کند.او در کتاب معروف خود " دروغ در زندگی شما: راه های برقراری ارتباط درست" دلایل و شواهد دروغ را بررسی کرده است. او د راین کتاب چگونگی منحرف کردن حقایق(دروغ مصلحتی) را توسط مردم بررسی کرده و مزایا و معایب آن را مورد بررسی قرار داده است. تعجب و شگفتی اصلی این نویسنده و روانشناس به دلیل حضور این ادعاهای دروغین در همه جا می باشد. دروغ گفتن به قدری تبدیل به یک روال عادی و معمولی در رفتار آدم ها شده است که کمتر کسی وقوع آن را حتی احساس می کند. می توان گفت حساسیت وجدان به آن نیز کم شده است. دروغ گفتن خیلی زود شروع می شود.فلد من نویسنده کتاب ذکر شده می گوید که دروغ گفتن و سر هم کردن ادعاهای نه چندان حقیقی از همان کودکی (بین سنین 2 تا 3 سال)آغاز می شود. به موازات بزرگتر شدن دروغ های گفته شده ناخالص تر می شود. به مرور زمان آموخته می شود که هنر دروغ گفتن به معنای موفقیت در دنیای بزرگسالی است.یعنی هر چه قدر که در این زمینه مهارت لازم کسب شود درصد موفقیت نیز به همان نسبت بالاتر خواهد رفت. علی رقم تمام مزایای اجتماعی دروغ گفتن ، فلد من معتقد است که باجی را تحمیل می کند هم برای فردی که دروغ و توهم تحویل مردم می دهد و هم برای کسی که این خیال و دروغ را باور می کند. اما چرا دروغ می گوییم؟ فلد من می گوید ، ما دروغ می گوییم زیرا موثر و کارساز است. و کارساز است چون مردم دوست دارند که در مورد خود دروغ بشنوند. این که به نظر زیبا می ایند و یا اینکه ما با نظر آنها موافقی ایم می تواند دروغی خوشایند باشد.در بعضی موارد ما دروغ می گوییم چون می تواند مزیتی و فایده ای برای ما نسبت به دیگران داشته باشد.ما دروغ می گوییم تا دیگران را متقاعد کنیم که انتظار داریم چه چیزی را دیگران راجع به ما باور کنند.دلایل بسیار است اما به طور خلاصه می توان گفت که دروغ گفتن یک نوع گرایش و رهبرد اجتماعی است که توسط آن به می توان به آنچه خواهان آنیم دست یابیم. آیا این که بعضی مردم تنها به دلیل نجات خود و در صورت ضرورت دروغ می گویند امری منطقی و درست است؟ اگر چه ما از اوان کودکی یاد می گیریم که دروغ بگوییم اما دروغ گفتن می تواند ریشه تکاملی نیز داشته باشد. با جستجو در بین حیوانات می توان ملاحظه کرد که آنها نیز به سبک ساده تری دروغ می گویند. مثلا رنگ آمیزی بدن جانوران. یا دروغ آنها نیز به صورت زیرکانه تر و پیچیده تر انجام می شود.مثلا کرم شب تاب علامتی از خود ساتع می کند که کرم های شب تاب دیگر را جذب کند. ونهایتا کرمی که به این روش جذب شده است ، خورده می شود. حیوانات با هوش تر نظیر شامپانزه و یا میمون انسان نما از انواع نیرنگ ها استفاده می کنند. و این روشی موثر برای بقای آنها می باشد. اگر دروغ گفتن متضمن دریافت مزایای اجتماعی است ، پس کسی که در همه زمان ها درست می گوید چه وضعیتی خواهد داشت؟ فارغ از بحث اخلاقی ، دروغ گفتن اغلب تاثیر معکوسی دارد.اگر ارتباطی با دروغ شکل گرفت، مثلا این ارتباط پایداری نخواهد بود. دروغ اول می تواند به مثابه گلوله برفی باشد که به مرور زمان و حرکت به سمت جلو منجر به بزرگتر شدن و بیشتر شدن انواع دروغ های دیگر می شود.ناراستی منجر به بی اعتباری می شود. و تصور می شود که همه ما نیاز به رابطه معتبر و اصیل داریم. ما می خواهیم با دیگران صادقانه برخورد کنیم. اگر مرتب دروغ بگوییم تاثیر غلطی بر کیفیت ارتباط خواهیم گذاشت. متعاقب دروغ گفتن دروغ دریافت خواهیم کرد و همین امر منجر به انحراف ما از حقیقت می شود. و چه بسا حتی در شناخت خود نیز دچار مشکل می شویم. اینکه بشنویم : شما واقعا کار بزرگی انجام می دهید" اگر حقیقت نداشته باشد ، باعث می شود که هرگز در جهت مثبت و ارتقابخش حرکت نکنیم. چه نوع دروغی بیشتر رواج دارد؟ زمانی که ما در ارتباط با دیگران دروغ می گوییم بیشتر دروغ هایی را می گوییم که منجر به ایجاد احساس رضایت دیگران از خودشان شود." من با تو موافقم"، " این لباسی که تن کردی ، فوق العاده است". ما گاهی اوقات نیز دروغ می گوییم تا ارتباط خود را با دیگران هموار تر کنیم. زمانی که دوست شما نام یک رستوران یا کتاب جدید را می گوید و شما ادعا می کنید که آنجا رفته اید یا کتاب را خوانده اید و حتی فراتر از ان ابراز علاقه نسبت به آن می کنید ، در صورتی که صحت ندارد، چیزی جز ایجاد هماهنگی ساختگی نیست. برای اینکه خود را بهتر نشان دهیم یا طبقه خود را بالاتر از آنچه هست جلوه دهیم ، می گوییم" اوه، من تاکنون به اروپا سفر کرده ام". اغلب ما دوست داریم که بیشتر از حد متوسط باشیم و متعاقب این گرایش دست به انواع دروغ ها می زنیم. اینکه من باهوش ترم، یا تواناترم و یا بهترین راننده هستم .این نگرش غیر واقع بینانه از خودمان اساسی است برای به دست آوردن آنچه در طول روز لازم است تا زندگی کنیم. این یک مکانیسم برای ارتقا و حفاظت از تصویر شخصی خودمان می باشد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۸۹ ، ۱۴:۴۰
Shahram Ghasemi
زوج ها بخوانند، مخصوصاً آقایان برای زن ها عشق بر همه چیز مقدم است چند ماه پیش یکی از دوستان قدیمی که مدت ها بود او را ندیده بودم، به من تلفن زد و گفت مدت شش ماه است که در رابطه جدیدی وارد شده است. برایان در طول زندگی خود روابط زیادی داشت اما هیچ وقت به طور جدی با کسی درگیر نشده بود. لذا این خبر از جانب او خبر مهمی محسوب می شد. از او پرسیدم که اوضاع از چه قرار است و او پاسخ داد همه چیز عالی است. اما نگرانی های کوچکی درباره نامزدش داشت. از او پرسیدم "از چه نگران هستی؟" پاسخ داد: "خب، لوری واقعا فوق العاده است. خیلی شیرین و مهربان اما می ترسم مسکلی داشته باشد. منظورم مشکلات روحی و روانی است. به همین خاطر به تو زنگ زدم تا نظر تو را هم بشنوم." به او گفتم: "چه کار می کند که فکر می کنی ممکن است مشکل روانی داشته باشد؟" گفت: "اول از همه این که به من می گوید هر بیست و چهار ساعت شبانه روز را به من فکر می کند. هر روز به محل کارم زنگ می زند تا به من بگوید چقدر دلش برای من تنگ شده است. از هفته ها پیش برای هر دویمان برنامه ریزی می کند تا بتوانیم با هم باشیم. مدام در باره خودمان و روابطمان صحبت می کند. بعد هم همین هفته گذشته به من گفت ارتباطش با من مهمترین مساله زندگی اوست!" از او پرسیدم: "و تو چه نتیجه گیری هایی از این صحبت ها داری؟" سعی کردم متوجه نشود که خنده ام گرفته است. گفت: "خب، من فکر می کنم، آنطور که او به من فکر می کند، باید عصبی بوده و تشویش زیادی داشته باشد." با خنده ای به او گفتم: "نه عزیزم، او عاشق شده است." دوستم برایان مرد خوبی است. اما بالاخره یک مرد است. او تجربه زیادی در رابطه با روابط دراز مدت نداشت و آن گونه که لوری به او عشق می ورزید برایش ناآشنا و حتی ناسالم و مشکل دار بود. او اولین راز در این باره را که "زن ها که هستند؟" نمی دانست: "دنیای زن، دنیای عشق است." عشق ورزیدن، فداکاری کردن و محترم شمردن روابط صمیمی و نزدیک، طبیعت ماست. آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند: برای زنها عشق از هر چیز مهمتر و بر همه چیز مقدم است. منظورم از این گفته این نیست که زن ها خودآگاهانه انتخاب کرده اند که عشق مهمترین اولویت زندگی شان باشد، بلکه عشق فی الواقع مهمترین اولویت زندگی ماست. ما از قبل تصمیم نگرفته ایم که دل و جان ما بر مرد زندگی مان متمرکز باشد. بلکه طبیعتا، ذاتا و فطرتا این طور هستیم. ما انتخاب نکرده ایم و از قبل تصمیم نگرفته ایم که مدام به این فکر کنیم که چگونه به او نزدیک تر شویم، بلکه این کار را ناخودآگاه می کنیم. ما تصمیم نگرفته ایم که عشق مهم تر باشد. ولی خب هست! کیک عشق در زیر تمثیلی آمده است که به خوبی نشانگر ذهنیت و احساسات ما زن ها نسبت به عشق می باشد. من آن را کیک عشق نامیده ام: دو دایره را تصور کنید. اولی نشانگر دایره خودآگاهی یک مرد و دومی نشانگر خودآگاهی یک زن است. حال تصور کنید که برشی از هر دو دایره حذف شده باشد درست مثل یک برش کیک. در حدود یک دهم کل دایره. در دایره مختص به مرد، برش حذف شده درصد خودآگاهی او از تمرکز و اولویت او بر روی عشق و روابط صمیمی است. مابقی یا به عبارتی نه دهم باقی مانده تمرکز و اولویت او بر روی کار، شغل، علایق، پروژه ها و دیگر فعالیت های اوست. این در حالی است که در دایره مربوط به زن، وضع دقیقا نقطه مقابل دایره مرد است. بدین معنا که برش نازک تمرکز او بر روی کار، علایق و پروژه هاست و نه دهم باقی مانده تمرکز او بر عشق، زندگی خانوادگی و روابط او. گرچه کمی اغراق آمیز به نظر می رسد، اما حتما متوجه منظور من شده اید. هر بار که در سمینارهایم کیک عشق را برای حاضران رسم می کنم، زن ها و مردها همگی می خندند. می پرسید چرا؟ زیرا همه به طرزی غریزی می دانیم که این موضوع صحت دارد و همانگونه که بعدا نیز خواهیم دید، این مطلب منشاء بسیاری از مشکلات موجود میان زن و مرد را توضیح می دهد. نکته زیر را همواره به یاد داشته باشید، کیک عشق نشانگر مدت زمانی نیست که صرف عشق یا دیگر فعالیت های خود می کنیم، بلکه صرفا تصویری است ذهنی از میزان درون گرایی ما زن ها. برای نمونه ممکن است زن شاغل باشد- حال چه در داخل و چه در خارج از خانه، و به همان تعداد ساعاتی که شوهرش سر کار است او نیز مشغول شغل خود باشد. بنابراین تمثیل کیک عشق به این معنا نیست که او هم یک دهم وقت خود را صرف کارش کرده است و بقیه را صرف خرید لباس خواب های زنانه، نوشتن شعرهای عاشقانه و خیالبافی درباره شوهرش می کند. اما می توانید شرط ببندید هنگامی که بر سر کار خود است بیشتر از آن که شوهرش به او فکر می کند او به شوهرش فکر می کند و هر روزه وقوف و آگاهی بیشتری نسبت به تغییرات ریتم روابطشان دارد و در مقایسه با شوهرش بیشتر خواهان ارتباط و نزدیکی و صمیمیت است. گاهی اوقات هنگامی که تمثیل کیک عشق را برای زن ها به کار می بریم، کاملا آن را درک نمی کنند. اما هنگامی که برای آنان توضیح می دهیم که عشق شامل رسیدگی به بچه ها نیز می شود، فورا با آن ارتباط برقرار می کنند. مادرهای مجرد این نکته را به خوبی می فهمند. زیرا ممکن است با کسی ارتباط نداشته باشند اما قسمت اعظم وقت آنها هنوز صرف عشق و توجه به فرزندانشان می شود. حتی بسیاری از زنان متاهل نیز چنین بیان می کنند که قسمت اعظم کیک عشق آنان به روابط روزمره شان با فرزندان اختصاص دارد تا با شوهرشان. این که آیا الگو سالم و درست است یا خیر، موضوع دیگری است اما نکته ای که وجود دارد این است که خودآگاهی، افکار و احساسات زن ها به طرزی طبیعی و غریزی همگی روی عشق متمرکز هستند. سفری به افکار زن ها همواره گفته ام که چنانچه مردها تنها یک روز را در سر زنی که عاشق است سپری می کردند، از این که ما زنها چه قدر به مرد زندگی مان فکر می کنیم و چقدر به آنها توجه داریم، حیرت زده می شدند. تمرینی وجود دارد که گاهی اوقات آن را به زوج هایی توصیه می کنم که برای مشاوره نزد من می آیند. این تمرین به مردها کمک می کند تا این نکته را که عشق برای زنها بر هر چیز مقدم است درک کنند و تصویر ذهنی واضحی از کیک عشق را به دست دهند. تمرین بدین قرار است که از زن می خواهم گزارش دقیقه به دقیقه افکار خود را در طول یک روز و با شرح موقعیت مربوط ثبت کند. سپس آن را به نامزد/ همسرش نشان دهد. بدون استثناء همواره مردها از این حقیقت که ذهن و فکر نامزد/ همسرشان چقدر مشغول آنها بوده است حیرت زده می شوند. من خواستم این فرصت را در همین جا به خوانندگان مرد خود داده باشم. لذا نمونه ای از این فهرست را که توسط یکی از مراجعه کنندگانم به نام ملیسا در رابطه با نامزدش جوزف ترتیب داده شده است، در این جا آورده ام. ملیسا مدیر اجرایی در یک دستگاه رادیویی است که حدود یک سال است با جوزف آشنا شده است. در این جا فقط نیمی از فهرست او را آورده ام. زیرا فهرست کامل او بسیار طولانی تر بود و صفحه های بیشتری را به خود اختصاص می داد! گزارش افکار ملیسا 45:6 در حالی که به جوزف فکر می کردم، از خواب بیدار شدم. از این که قرار بود امشب او را ببینم هیجان زده بودم. پیش از این که از رختخواب بیرون بیایم مدتی را به او فکر کردم. 00:7 می خواستم به جوزف زنگ بزنم و به او صبح به خیر بگویم، اما فکر کردم بهتر است صبر کنم تا او این کار را بکند. 10:7 پیش خودم فکر می کنم الان موهایم را بشورم یا صبر کنم تا شب درست پیش از آن که جوزف را ببینم تا موهایم حسابی تمیز باشند. 15:7 تصمیم می گیرم این کار را کمی پیش از آن که جوزف را ببینم انجام دهم. اما توی حمام یادم می افتد لوسیونی را که جوزف از آن خوشش می آمد، جلو چشمم بگذارم تا امشب بعد از این که دوش گرفتم از آن استفاده کنم. 40:7 مشغول خوردن صبحانه هستم و به این فکر می کنم که هفته پیش که صبحانه را با جوزف خوردم چقدر خوش گذشت. 50:7 مشغول تماشای گزارشی تلویزیونی درباره دیدنی ها و جاذبه های توریستی کاراییب هستم. به یاد می آورم که من و جوزف همیشه می خواستیم سفری به آنجا داشته باشیم، لذا قلم و کاغذ برمی دارم و اطلاعات ارائه شده در برنامه را یادداشت می کنم. 55:7 جوزف هنوز زنگ نزده است. پیش خودم فکر می کنم آیا به او زنگ بزنم تا درباره گزارش تلویزیونی با او صحبت کنم یا نه. تصمیم می گیرم ده دقیقه دیگر هم صبر کنم. 5:8 به جوزف زنگ می زنم و چند دقیقه با هم صحبت می کنیم. عجله دارد زودتر برای جلسه مهمی حاضر شود، لذا نمی تواند خوب به مکالمه دل بدهد. اما می گوید که منتظر است هر چه زودتر امشب مرا ببیند. بنابراین خوشحال می شوم. 20:8 در حین این که مشغول آرایش کردن خودم هستم به صحبت های امروز صبح با جوزف فکر می کنم و قسمت های شیرین آن را توی ذهن خودم مرور می کنم. 35:8 کمدم را باز می کنم تا لباسی بپوشم و به سر کار بروم. اما ناگهان به این فکر می کنم که امشب وقتی که با جوزف بیرون می روم چه بپوشم. چند روز پیش یک لباس خوشگل خریدم که جوزف از آن خوشش آمد. آن را یک بار دیگر پرو می کنم تا مطمئن شوم به من می آید. 50:8 رختخواب را مرتب می کنم. تصمیم می گیرم ملافه ها را عوض کنم تا وقتی که جوزف می رسد تمیز باشند. 20:9 مشغول رانندجگی به طرف محل کارم هستم. به رادیو گوش می دهم. آهنگ زیبایی از سانتانا پخش می شود که من و جوزف عاشق آن هستیم. سفری را به یاد می آورم که چند وقت پیش با جوزف به سن دیاگو داشتیم و تمام راه را به آلبوم سانتانا گوش کردیم. لبخندی روی لبهایم نقش می بندد. به یاد می آورم چقدر به ما خوش گذشت. تصمیم می گیرم به تلفن همراه جوزف زنگ بزنم و به او بگویم که به خاطرات مان در سن دیاگو فکر می کنم. اما یادم می آید که او احتمالا دارد به سر کارش می رود و فکرش مشغول کارهایی است که باید انجام دهد. لذا از این کار منصرف می شوم. 45:10 به عکس جوزف که روی میز کارم قرار دارد نگاه می کنم و پیش خودم فکر می کنم که بهتر است قاب زیبایی برای آن بگیرم. 30:11 به ساعت نگاه می کنم. از خودم می پرسم که آیا جلسه جوزف تمام شده است یا نه. پیش خودم فکر می کنم خدا کند جلسه خوب پیش رفته باشد تا جوزف امشب خوشحال و خوش اخلاق باشد. 50:11 جوزف در راه بازگشت از جلسه به من زنگ کوتاه می زند. خوشحال به نظر می رسد. درباره آهنگ سانتانا که امروز صبح از رادیو پخش شده بود به او می گویم. 57:11 متوجه می شوم از بعد از تلفن جوزف کمی نگران و دلواپس هستم. به یاد می آورم که گفت ممکن است هفته بعد به خاطر کاری از شهر بیرون برود. 30:12 با یکی از مشتریانم برای ناهار به رستوران جدیدی که هرگز قبلا آنجا نرفته ام، می رویم. پیش خودم فکر می کنم جوزف حتما از آن خوشش می آید. لذا تصمیم می گیرم حتما یک روز با جوزف به آنجا برویم. 10:12 از جلوی یک سوپرمارکت رد می شوم. به ناگهان به یاد می آورم که نوشیدنی مورد علاقه جوزف تمام شده است. لذا توقف می کنم تا برایش بخرم. داخل سوپرمارکت چشمم به تمشک می افتد. به یاد می آورم که جوزف خیلی از تمشک خوشش می آید. لذا کمی هم تمشک می خرم. 35:2 وقتی که دفتر کارم برمی گردم، پیغام هایم را چک می کنم. با این که همین چند ساعت پیش با جوزف صحبت کردم از این که پیغامی از او ندارم، ناراحت می شوم. می دانم احمقانه است اما این احساسی است که دارم. 55:2 صندوق پستی ام را باز می کنم و کارت دعوتی را در آن پیدا می کنم که نویسنده ای برای سخنرانی، میهمانی ترتیب داده است. پیش خودم فکر می کنم حتما یادم باشد از جوزف بخواهم او هم با من بیاید. 15:3 به ساعت کامپیوترم نگاهی می اندازم و از این که قرار است تا ظرف کمتر از چهار ساعت جوزف را ببینم هیجان زده می شوم. درباره گزارش افکار ملیسا چه فکر می کنید؟ هنگامی که این فهرست را به زن ها نشان می دهم می گویند: "اوه، خدای من! این دقیقا همان کارهایی است که من می کنم." شاید محتویات و موضوعات افکار برای زن های متاهل یا زن هایی که بچه دارند متفاوت باشد اما فرکانس و تواتر افکار تا حد زیادی مشابه است. این در حالی است که واکنش مردها در مواجهه با این فهرست کاملا متفاوت است. بعضی از آنان فکر می کنند که من با این فهرست با آنها شوخی می کنم و نمی توانند آن را باور کنند. برخی دیگر می گویند: "این ملیسا خانم احتمالا مشکل روانی داره" یا: "فکر می کنم این ملیسا باید کمی هم به فکر زندگی خودش باشد!" این گونه مردها شاید متوجه نباشند که نامزد/ همسر خودشان هم دقیقا به همان میزان به آنها فکر می کنند که ملیسا به جوزف فکر می کند. برای ملیسا مانند بسیاری از زن ها، عشق تم ثابت و همیشگی زندگی شان است. می توان گفت بزرگترین قطعه کیک زندگی شان به عشق اختصاص یافته است. این به ان معنا نیست که ملیسا به شغل یا دیگر نواحی زندگی اش فکر نمی کند. هرگز این طور نیست، او شغلی فعال و برنامه کاری شلوغ و پرمسوولیتی دارد. برای ملیسا (و تمامی زن ها) داستان تنها از این قرار است که وقتی در رابطه ای صمیمی است دنیا را از پشت عینک عشق می بیند. گویی عینکی بر چشم دارد که لنزهای آن عشق جوزف اند و ادراک او از جهان از طریق این لنزهای عشق صورت می گیرد. از دید او یک گزارش تلویزیونی تنها یک گزارش نیست، بلکه موضوعی است که او بتواند بعدها درباره آن با جوزف صحبت کند. یک ترانه پخش شده از رادیو تنها یک ترانه نیست، بلکه چیزی است که خاطرات او با مرد زندگی اش را زنده می کند. از دید او تمشک فقط تمشک نیست، بلکه میوه ای است که نامزدش دوست دارد. خطاب به مردها: لطفا به یاد داشته باشید که این فرایند چنان برای زنها طبیعی است و چنان به صورت بخشی از طبیعت مردها درآمده است که در واقع خودشان از آن آگاه نیستند. در واقع پس از آنکه ملیسا فهرست خود را خواند خود او نیز از این که چقدر به جوزف فکر می کند، متعجب شده بود. به طور معمول این افکار به طرزی ناخودآگاه و خودکار در سر او شناور هستند. اصولا این طریقی است که او روابطش را می بیند و رفتاری است که بدون فکر از او سر می زند و منعکس کننده این اولویت زن ها در رابطه با عشق و زندگی است. مردها و زن ها به دو طریق کاملا متفاوت عشق می ورزند. بعد از سال ها تحقیق و تجربه شخصی به این نتیجه رسیده ام که مرد و زن به دو طریق متفاوت عشق را تجربه می کنند. برای اغلب زن ها عشق واقعیتی بی انقطاع و ممتد است. توجهی مستمر و مداوم که هیچ گاه ناپدید نمی شود، حتی مواقعی که مشغول کار یا انجام وظایفی هستیم که ظاهرا هیچ گونه ارتباطی با عشق ندارند. از طرف دیگر برای اغلب مردها، عشق کلاسه شده و تفکیک شده است. گویی دیداری است با بخشی از وجودشان آن هم گهگاهی و با تعیین وقت قبلی. زن ها نیاز ندارند به وضعیت احساسی تغییر وضعیت بدهند، بلکه همیشه یا اکثر اوقات از پیش در آن هستند. حال چه آنرا ابراز کنند و چه نکنند، برعکس مردها می بایست، عامدانه و به طرزی ارادی به این مد درآیند. بیایید مجددا به داستان برایان، که فکر می کرد احتمالا نامزدش مشکلات روانی داشته باشد، برگردیم. این تفاوت مردها و زنها به خوبی توضیح می دهد که چرا توجه و تمرکز زن به عشق از نظر برایان و بسیاری از مردهای دیگر اضافی و غیرطبیعی است. برایان هرگز نمی تواند تصور کند که به اندازه لوری روی رابطه اش تمرکز داشته باشد. چنانچه بخواهد چنین کند باید بقیه زندگی خود را فراموش کند تا فقط به لوری بپردازد. از نظر او این کار زیادی، نامتعادل، غیرضروری و حتی وسواس گونه است. لذا فرض را بر این می گذارد که چنانچه لوری این گونه به او عشق می ورزد، پس لابد تلاش زیادی را صرف کرده است، بنابراین حتما او غیرطبیعی و نامتعادل است. بسیاری از مردها مرتکب این اشتباه می شوند. آن ها این حالت را در زنان مشاهده می کنند و نمی توانند آن را درک کنند. پیش خودشان چنین فکر می کنند که: "چنانچه از اینجا مانده بودم و از آنجا رانده، کار و زندگی هم نداشتم. آن وقت چنین احساسات و رفتاری می داشتم!" سپس نیز به این نتیجه می رسند که نامزد/ همسرشان از این جا مانده و از آنجا رانده، بی کار و درمانده است که چنین عشق می ورزد و مدام به او فکر می کند. گر چه زنها نمی دانند که این موضوع حقیقت ندارد. در واقع لوری هیچ تلاشی نمی کند، او عاشق است و توجه و تمرکز او بر روی برایان مانند نفس کشیدن برایش طبیعی و خودکار است. او حتی در آن باره فکر هم نمی کند. بلکه برایش اتفاق می افتد. ملیسا هم همینطور. او سعی نمی کند تا به جوزف فکر کند.او به این دلیل به جوزف فکر نمی کند که مشکل دارد یا "بی کار و بی عار" یا "عاطل و باطل" است او به این دلیل مدام به او فکر می کند که روش عشق ورزیدن زن ها همین گونه است. تمثیل کیک عشق، نگرش مردانه و زنانه به عشق را به خوبی به تصویر می کشد. در زیر تمثیل دیگری نیز آورده ام که نشانگر نحوه عملکرد مردها و زن ها در روابطشان است. فرض کنید دایره خودآگاهی مرد و زن را خانه هایی در نظر بگیریم که هر یک اتاق هایی دارند که به موضوعات مختلف اختصاص داده شده باشند، اتاق کار، اتاق تفریح و استراحت، اتاق بدن و ... برای اغلب زن ها هر یک از اتاق ها اتاق عشق نیز هست. حتی چنانچه به عملکردهای دیگری غیر از عشق اختصاص داده شده باشند. گویی که تمامی فضای ذهنی او مختص عشق است: خانه عشق! گرچه برای مردها تنها یک اتاق عشق در خانه فکر و ذهن شان وجود دارد. بنابراین چنانچه قرار باشد به عشق بپردازد، باید اتاق های دیگر را ترک کند. تمثیل اتاق عشق بیان کننده پدیده ای است که در روابط خود به کرات آن را تجربه کرده ام و می دانم که زن های دیگر هم همین طورند. در کنار همسرم هستم و می خواهم به گونه ای رمانتیک با او ارتباط برقرار کنم، اما او پاسخی نمی دهد می دانم مرا دوست دارد. اما نمی توانم درک کنم که چرا از من فاصله می گیرد. وقتی از او می پرسم که آیا اتفاقی افتاده است، پاسخ می دهد: "نه، هیچ اتفاقی نیافتاده است" به تدریج احساس ناراحتی و سرخوردگی می کنم زیرا سعی دارم با او رابطه ای احساسی برقرار کنم اما او همکاری نمی کند. اتفاقی که در اینجا می افتد بدین قرار است که من در خانه عشق خود هستم که پر از اتاق های عشق است و در این بین سعی می کنم با همسرم ارتباط عاطفی و صمیمی برقرار کنم، اما فکر او مشغول پروژه ای است که باید کامل کند. شاید او در اتاق پول ذهنی خود است و درباره سرمایه گذاری هایش فکر می کند. شاید در اتاق استراحت خود است و مشغول تماشای تلویزیون یا گردش در اینترنت است. ناگهان خواسته من این است که با او ارتباط احساسی برقرار کنم که مستلزم آن است که او به اتاق عشق نقل مکان کند تا بتواند در آنجا با من باشد. اما او نمی خواهد به اتاق عشق بیاید زیرا در اتاقی دیگر از ذهنش کار دارد. البته، چنانچه مفهوم اتاق عشق را درک نکنم دلیل این را درک نخواهم کرد که چرا در آن لحظه همسرم به لحاظ احساسی در دسترس نیست و چنان به نظر خواهد رسید که او مرا پس زده است. بدترین قسمت داستان این است که چون همسرم در اتاق عشق خود حضور ندارد، تلاش من مبنی بر ارتباط احساسی با او، به او این احساس را خواهد داد که دارم او را کنترل می کنم یا به او می گویم چه کار بکند یا چکار نکند. بنابراین هنگامی که از همسرم می پرسم: "چه اتفاقی افتاده است؟" او این سوال مرا چنین ترجمه و تعبیر می کند که به او گفته ام: چرا در اتاق عشق نیستی؟ چرا همین الان همه چیز را ول نمی کنی و به اتاق عشق نمی آیی تا بتوانیم کمی آنجا با هم رمانتیک باشیم؟" این موضوع توضیح دهنده انواع پاسخ های مختلفی است که از مردها می گیریم: پاسخ هایی از قبیل: ناراحتی جزئی و خفیف، بی حوصلگی و بالاخره هم عصبانیت و قهر کردن. در چنین مواقعی که سعی داریم لحظاتی رمانتیک خلق کنیم و به او عشق بورزیم، آنچه عملا اتقاق می افتد این است که او احساس می کند سعی داریم او را از یک ناحیه خودآگاهی بیرون ببریم و به زور او را به اتاق عشق بکشانیم!! اخیرا با همسرم به تعطیلات کوتاهی رفتیم و اوقات بسیار خوب و رمانتیکی داشتیم. روزی که قرار بود برگردیم بسیار احساس نزدیکی می کردیم، در این باره صحبت کردیم که چقدر به ما خوش گذشته است. چند ساعت بعد به فرودگاه رفتیم تا به شهر خودمان برگردیم. بعد از این که چمدان هایمان را تحویل دادیم احساس کردم شوهرم کمی در خودش فرو رفته است و از من فاصله گرفته و دیگر مانند آن روز صبح پیش از این که به راه بیفتیم به من پاسخ نمی دهد. از او پرسیدم: "آیا اتفاقی افتاده است؟" پاسخ داد: "نه." من مطمئن بودم که چیزی تغییر کرده است. گرچه نمی دانستم که چه چیزی. کمی مضطرب و نگران شدم. مگر چه اتفاقی افتاده بود؟ از او پرسیدم که مبادا در پرواز اولمان حالش بده شده باشد. یا شاید هم انتظار پرواز برای پرواز بعدی حالش را بد کرده بود. اما هر چه بیشتر تلاش می کردم تا او را به حرف بیاورم از من دورتر و دورتر می شد. هنگامی که نهایتا شب به خانه رسیدیم احساس خیلی بدی داشتم. روز بعد، همه چیز مجددا خوب و عالی بود. اما من هنوز گیج بودم. مگر دیروز چه اتفاقی افتاده بود که چنان احساس بدی را میان ما تولید کرد؟ سپس ناگهان متوجه موضوع شدم. هنگامی که با همسرم در تعطیلات و در هتل بودیم تمام مدت او در اتاق عشق ذهنش بود. چرا که هیچ کار یا مسوولیتی نداشت. لذا توانسته بود به راحتی به آن بخش از ذهن خود برود. جایی که بتواند احساسی رمانتیک باشد. سپس در راه برگشت به خانه بدون این که متوجه آن شده باشم اتاق عشق را ترک گفته بود و به اتاق مسافرت نقل مکان کرده بود. جایی که بتواند به تاکسی گرفتن، کارهای مربوط به فرودگاه از جمله بلیط و تحویل چمدان ها و صف های طولانی، پیدا کردن درب های خروج و سالن های انتظار و ... بپردازد. من نیز مانند او به جزییات سفر توحه داشتم و به آن اتاق رفته بودم اما از آنجایی که زن بودم همچنان در اتاق عشق نیز بودم و در همان حال که منتظر پرواز بعدی بودیم همچنان با او درباره کارهای رمانتیکی که در سفر کرده بودیم صحبت می کردم و سعی داشتم فضای احساسی سفر را همچنان حفظ کنم غافل از اینکه او ساعت ها پیش اتاق عشق را ترک گفته بود! تعجبی نیست که احساس ترک شدگی و تنهایی می کردم. او دیگر در اتاق عشق همراهم نبود. کاملا طبیعی بود که احساس ناراحتی کند زیرا من به این تمایل او مبنی بر تغییر وضعیت احساسی احترامی نگذاشته بودم. آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند: هنگامی که زنی سعی در برقراری ارتباط احساسی با شما دارد، ممکن است متوجه نباشد که شما در اتاق عشق ذهنی خود نیستید. راه حل: هنگامی که نامزد/ همسر شما در اتاق عشق ذهنی شما به دنبال شما می گردد و شما در آن جا حضور ندارید یا سعی می کند تا در آن اتاق حضور به هم رسانید با ملایمت به اطلاع او برسانید که در اتاق دیگری هستید. هنگامی که زنی در اتاق عشق ذهن شما را می زند دوست دارد شما را در آنجا پیدا کند. هنگامی که اتاق را خالی می بیند سر در گم می شود و می رنجد. گویی که او را بی اطلاع جا گذاشته اید و از آنجا رفته اید. هنگامی که گیج شده است و از شما می پرسد: " آیا اتفاقی افتاده است؟" به خود یادآوری کنید که احتمالا در اتاق عشق نیستید در حالی که او در اتاق عشق خود است. او برای آن که شما آنجا نیستید شما را سرزنش نکرده است یا از شما انتقاد نمی کند. او تنها سعی دارد با شما ارتباط برقرار کند اما شما را آنجا پیدا نمی کند. در این گونه مواقع یکی از این دو را انتخاب کنید: 1- می توانید سریعا سری کوتاه به اتاق عشق بزنید و در صورت امکان یک دقیقه در وضعیت احساسی قرار بگیرید و او را در آغوش بگیرید و جمله ای محبت آمیز به او بگویید. 2- می توانید به او اطلاع دهید که فعلا در اتاق دیگری هستید و مثلا مشغول فکر کردن به کار خود یا رانندگی یا کار با کامپیوتر خود هستید و این که بعدا او را در اتاق عشق ملاقات خواهید کرد. این راه حل را به بسیاری از زوج ها توصیه کرده ام و آن ها نتایج فوق العاده ای را گزارش داده اند. اخیرا مردی به من گفت که روشی سریع از ارتباط کلامی با زنش را به کار می برد که به آنان امکان داده است در اسرع وقت به اطلاع یکدیگر برسانند در کدام وضعیت احساسی قرار دارند. هنگامی که زن تلاش می کند ارتباط احساسی - عاطفی برقرار کند همسرش از او می پرسد: "عزیزم، آیا الان در اتاق عشق هستی؟" تا آنکه زن پاسخ مثبت می دهد و می گوید: "بله" و از قضا مرد در اتاق عشق حضور ندارد لذا با مهربانی می گوید: "اما من الان در اتاق عشق نیستم، از اینکه سری به اینجا زدی از تو متشکرم. بعدا به تو ملحق می شوم!" این تنها چیزی است که زن نیاز دارد بشنود: این که شوهرش تلاش او مبنی بر ارتباط احساسی و نزدیکی را قدر دانسته است و چنانچه فعلا آن گونه پاسخ نمی دهد که مطلوب اوست، به این دلیل نیست که اتفاقی افتاده یا از چیزی ناراحت است، بلکه تنها از آن روست که در اتاق دیگری مشغول کار دیگری است. منبع: رازهایی درباره زنان باربارا دی آنجلیس انتشارات نسل نواندیش
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۸۹ ، ۱۴:۲۳
Shahram Ghasemi
بسیاری فکر‌می‌کنند علیرغم هر نوع رفتاری‌که دارند، نتایج رفتارها هم باید به دلخواه آنها باشد. و خلاصه مثل همیشه، قاعده بازی فراموش می‌شود. واقعیت این است که احساس‌ "خوب نبودن" بی‌دلیل سراغ ما نمی‌آید و خاستگاه آن و احتمالا تداوم‌اش قابل شناسایی است. روند درمان‌های رفتاری - شناختی نشان می‌دهد افرادی که دچار اختلالات روانی مثل افسردگی یا مشکلات شخصیتی هستند به نوعی خودبینی و تصور نادرست از خود گرایش دارند. این تصورات ممکن است برآمده از تجربیات گذشته باشد که با موقعیت واقعی فرد نیز مطابقت ندارد. [تاثیر سلامت عاطفی بر احساس، افکار و رفتار ما] اما در مجموع می‌توان گفت منشا این تصورات نادرست که احساس "خوب نبودن" را در انسان برمی‌انگیزد؛ شامل این موارد است: - افکار دو بخشی و قطبی‌شده (صرفا مثبت یا منفی‌دیدن مسایل) - عمومیت دادن در سطح وسیع به موردهایی که تعمیم آنها بسیار نادرست است - بی‌اطلاعی و عدم آگاهی از کیفیت‌های واقعی و ظاهری مسایل - تکریم و تجلیل بسیار و بزرگ سازی موارد و همچنین جنبه شخصی‌دادن به آنها. این مقوله بسیار مهم است که فرد به خود اجازه دهد موارد کوچکی را که چه بسیار اتفاقی پیش‌آمده، به عنوان یک ویژگی شخصی دیگران و یا خود به حساب آورد. این دقیقا همان خودبینی است که به اختلالات روانی فرد دامن می‌زند. ترسیم یک نتیجه منفی، زمانی که اطلاعات دقیق و پشتیبانی کننده برای دریافت سریع واقعیت‌ها وجود ندارد؛ تمرکز تنها بر مدارک و نشانه‌های منفی یک موقعیت؛ غفلت از انواع چاره‌ها و راه‌های مثبت برای حل مشکلات و عدم توجه به جنبه‌های بهتر یک پایان و فرجام ، همگی باعث شکل‌گیری احساس‌های بد در انسان می‌شوند. [گفت و گو به جای مشاجره] برای مثال، زن 48 ساله‌‌ای که یک دختر 23 ساله دارد می‌گوید همسرم همه روز، بیرون از خانه است و زمانی هم که در خانه است، زیاد صحبت نمی‌کند، و اگر کوچکترین اشتباهی از دخترم سرزند، مرا مقصر می‌داند. من احساس بدی نسبت به ازدواج و زندگی‌ام دارم. نمی‌توانم عصبانیت خود را کنترل کنم. روانشناسان و متخصصان روان‌‌ ‌درمانی بر این باورند که عصبانیت یک عکس‌العمل طبیعی به این نوع شرایط است. چرا که به نظر می‌رسد وضعیت زندگی این خانم، راکد، بی‌ثمر و بدون شور و عشق زندگی است؛ به گونه‌ای که عصبانیت و احساس منفی را در او برمی‌انگیزد. اما آیا امکان مطالعه کردن یا به دست آوردن شغل با معنایی که به زندگی این خانم مفهوم مثبتی ببخشد وجود ندارد؟ افرادی هستند که گرچه شغل و حرفه پرمنفعتی را دنبال نمی‌کنند اما برای معنا‌بخشی به زندگی خود و ایجاد احساس خوب، حتی اگر شده دو روز در هفته در سازمان‌های خیریه برای کمک به دیگران کار می‌کنند. زیرا این نوع فعالیت‌ها نه تنها باعث می‌شود فرد با مردم در تماس باشد بلکه احساس مفید بودن را در آنها برمی‌انگیزد.[آیا من به "خود" قوی‌تری نیاز دارم؟] بی‌تردید، افراد بویژه زنان در سن یائسگی، گاهی برای کمک به خودشان نیاز به مصرف دارو دارند. اما صرفا مصرف دارو، بهترین راه‌حل برای تغییر موقعیت زندگی‌شان محسوب نمی‌شود. [چگونه در زندگی تغییر ایجاد کنیم] در واقع این روش، تنها آسانترین راه است و تغییرات و تحولات اساسی را با معنا دار کردن زندگی می‌توان ایجاد کرد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۸۹ ، ۱۴:۲۲
Shahram Ghasemi
دانشمندان دریافته اند که به طور کلی، زنان در هر رده سنی بیش از مردان مستعد نگرانی و اضطراب هستند و شدت نگرانی در آنها بسیار بیشتر است. همچنین زنان میتوانند در موقعیتهای مختلف بیش از مردان خطر را حس کرده و هوشیارتر و البته دلواپس تر میشوند. زنان میتوانند در موقعیتهای مختلف بیش از مردان خطر را حس کرده و هوشیارتر و البته دلواپس تر میشوند. دلیل این حالت چیست؟ بنابر دو تحقیق جدید، عقیده راسخ به امکان پیش بینی آینده از روی وقایع و تجربیات گذشته، در زنان بیش از مردان دیده میشود. این تحقیق که بر روی افراد 3 تا 60 ساله از هر دو جنسیت انجام گرفته است، به اندازه گیری دامنه تفکرات نگران کننده ای که در اثر اعتقاد به تاثیر وقایع ناگوار گذشته در آینده به وجود می آید پرداختند. این توانایی در ساده ترین شکل خود، برای درک و تفاهم اجتماعی بسیار حیاتی است زیرا وجود آن برای اتخاذ تصمیمهای مختلف و ارزیابی مخاطرات آنها، اهمیت فراوانی دارد. برای تحقیق اول، داوطلبان شش داستان درباره شخصیتهایی که توسط شخص یا حیوانی صدمه دیده بودند، شنیدند. چندین روز بعد، در داستان بعدی، شخصیت هر داستان هنگام مواجهه با همان شخص خطاکاری که قبلا او را آزار داده بود، احساس نگرانی کرده یا تغییر رفتار میداد. (برای مثال، اگر پسربچه ای اسباب بازی پسر بچه دیگری را دزدیده بود، این کودک هنگام مواجهه با او نگران اسباب بازی تازه خود شده و آنرا پنهان میکرد. آزمایش دوم هم به همین شکل اجرا میشد، با این تفاوت که شخصیت یا حیوان بدجنس داستان، این بار تنها شبیه شخصیت منفی داستان قبلی بود. در پایان هر داستان، از شرکت کنندگان درباره دلایل نگرانی یا تغییر رفتار شخصیت مثبت داستان، سوالاتی پرسیده میشد. زنان، چه کودک و چه بزرگسال، برای توجیه واکنش شخصیت داستان، بیشتر از مردان به عامل عدم اطینان اشاره کردند، به عبارت دیگر، آنها واکنش شخصیت را بر اساس اتفاقاتی که ممکن است واقع شود و نه آنچه واقعا رخ میدهد، شرح میدهند. همچنین، در مواردی که شخصیت اصلی داستان با فردی شبیه به شخصیت منفی روبرو میشود، زنان بیش از مردان به این احتمال فکر میکنند که شخصیت اصلی نگران رفتار موجود تازه وارد شود و از اینکه مورد آزار قرار گیرد وحشت کند. از جمله نتایج دیگر این تحقیقات که شرح کامل آن در شماره جدید نشریه رشد کودک (Child Development) منتشر شده است، این است که کودکان با بالا رفتن سن، بیشتر به مرتبط ساختن وقایع گذشته به آینده پرداخته، درون بینی و بینش خاصی به روند رشد شناختی خود وارد میسازند. این نتایج از آن جهت بسیار پر معنا هستند که نشان میدهند دانش و اطلاعات درباره تاثیر گذشته در آینده و شکل گیری این طرز تفکر در روند رشد احساسی و رفتاری انسان، در طی سالهای پیش دبستان صورت میگیرد و مدرسه، نقش چندانی در آن ندارد.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۸۹ ، ۱۴:۲۲
Shahram Ghasemi
بیشتر رفتارهای ما تابع افکار و احساساتمان هستند، اما بسیاری افراد می‌توانند و قادر هستند احساساتشان را کنترل کنند تا تاثیر چندانی بر رفتارهای لحظه‌ای و آنی آنها نداشته باشد. گروهی هم قادر به این کار نیستند و از رفتارشان می‌توان حدس زد چه احساسی دارند. در زندگی خانوادگی شاید خانم‌ها در بسیاری از موارد دلیل برخی از رفتارهای آقایان را در نیابند. آنها در شرایطی بسیار مهربان هستند و گاهی نیز بنا به مصلحت سخنان خوشحال کننده می‌زنند. گاهی به قدری عصبانی هستند و حرفهایی می‌زنند که شاید ما تا به حال فکرش را هم نمی‌کرده‌ایم. شاید گاهی اوقات دچار سردرگمی‌شویم که رفتارهای آنها چه مبنایی دارد اما بهتر است قبل از هر چیز آنها را درک کنیم و برای درک بهتر و عمیق‌تر نیز باید اطلاعات خود را در مورد آنچه احساس بهتری به آنها می‌دهد افزایش دهیم، البته احساس بهتری نسبت به خودشان. برای آنکه مردان رفتار بهتری داشته باشند ،باید دارای احساس بهتری نسبت به خود و توانایی هایشان باشند. لازم به ذکر است این موضوع یعنی احساسی که مردان نسبت به خود در موقعیت‌های گوناگون پیدا می‌کنند تابع هیچ سن خاصی نیست. از نوجوانی تا کهنسالی رفتارها و گفتارشان تابع احساسی است که نسبت به خود دارند. پس برای داشتن رابطه بهتر و زندگی رضایت بخشتر باید اطلاعات کافی در این زمینه داشته باشیم. ما در اینجا به تعدادی از موارد اشاره کرده‌ایم. - وقتی همسرتان مشغول پیدا کردن نشانی است یا رانندگی می‌کند از این‌که به دنبال راه‌هایی است که شاید حتی فقط 6 ثانیه نزدیک‌تر باشد احساس خوبی داشته باشید و او را سرزنش نکنید. - اگر برای دسترسی به او یا اطلاع از وضعیت او از کسی سوالاتی راجع به او می‌کنید حتما او را در جریان بگذارید. حتی اگر این موضوع در حد پرسیدن ساعت خروج او از محل کار از همکارش باشد. - این‌که به آقایان نشان دهید دارای قدرت اداره کردن امور هستند احساس خوبی به آنها می‌دهد. اگر مواردی نیاز به راهنمایی، کمک،‌ تعمیر‌ و ... دارد، حتما در این باره از آنها کمک بخواهید و تشکر را فراموش نکنید. در ضمن وقتی کاری انجام می‌دهند در مورد این‌که چقدر سریع و خوب به نتیجه رسیدند نیز احساس خوبی داشته باشید و این موارد را بیان نمایید. - در مکان‌هایی مانند مهمانی‌های خانوادگی، مکان‌های شلوغ،‌ جلسات مدرسه فرزندان و این‌گونه مکان‌ها همسرتان را همراهی کرده و در کنارش باشید. - برخی مواقع از بعضی کارهایش که مورد پسندتان نیست چشم پوشی کنید. حتی اگر در آن لحظه خیلی عصبانی شده‌اید. - به خاطر موارد کوچک و بزرگ از او قدردانی کنید و هر کاری را بخوبی انجام می‌دهد ، وی را مورد تعریف و تمجید قرار دهید. - وقتی همسرتان برای کمک به شما با ماشین لباسشویی یا وسیله دیگری خود را سرگرم می‌کند حتی اگر نهایتا نتوانست آن را درست کند ، بگویید احساس می‌کنید ایراد دستگاه مقداری بهتر شده است و بهتر کار می‌کند. - با اشتیاق عکس‌های زمان کودکی او را مورد تعریف قرار دهید. - هر کسی در فیزیک و ظاهر خود ممکن است دارای اشکالاتی باشد که آنها را دوست ندارد . برای مثال شکم بزرگی داشته باشد یا موهای بسیار کمی‌روی سرش مانده باشد. در هر حال شما نشان دهید که او را با این موارد هم بسیار دوست دارید و این مورد موجب جذابیت بیشتر او برایتان شده است. - هر از چند گاه در کنارش روی مبل نشسته و با هم تلویزیون تماشا کنید. نه این‌که شما از آشپزخانه و او از پشت روزنامه فیلم را ببینید. - از این‌که می‌تواند در رانندگی و سایر کارهایی که به وی سپرده می‌شود بخوبی مدیریت کند تعریف کنید. - چیزی در او پیدا کنید که همیشه مورد توجه و علاقه شما بوده است. - وقتی مدتی به دلیل کار یا مشغله از منزل دور است با یک پیام یا تماس تلفنی به او بگویید که چقدر جایش خالی است. - به امور مربوط به همسرتان به طور کلی بنگرید. به این‌که او سعی خود را می‌کند که همسر و پدری خوب باشد. حالا اگر در این راه برخی از موارد جزئی را رعایت نکرده چیز مهمی ‌نیست و آن را بزرگ جلوه ندهید. - وقتی در برخی از کارهای کوچک نیز به شما کمک می‌کند به او بگویید کمک وی کارها را برایتان راحت‌تر می‌کند و از این بابت خوشحالید. - در حضور دیگران کارهای مثبت او را مطرح کنید نه کارهای اشتباه و بعضا خنده‌دار وی را . - وقتی می‌شنوید فرزندتان در مورد او با بقیه صحبت می‌کند و حرف‌های خوشایندی می‌زند، بعدا این موارد را برای همسرتان تعریف و نقل قول نمایید. منبع : جام جم آنلاین تبیان
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۸۹ ، ۱۰:۰۶
Shahram Ghasemi
روان شناسان در مورد بروز تفاوت زن و مرد، هر دو عامل محیط و وراثت را سهیم می دانند. اما جامعه شناسان با روان شناسان اختلاف نظر فاحشی دارند. آنها معتقدند که تفاوت های زن و مرد معلول تفاوت رفتاری است که جامعه در مورد آنان پیش می گیرد و معتقدند که دو جنس در اساس با هم هیچ تفاوتی ندارند. بلکه اجتماع موجب می شود که آنها گرایش های متفاوت پیدا کنند. ویژگی های ساخت و عملکرد اعضا و دستگاه های بدن دختران و پسران متفاوت است. این تفاوت طوری است که پسران را برای زندگی فعال و پر جنب و جوش و دختران را برای زندگی آرام آماده می کند. در استعداد تجسم فضایی، تشخیص جهت و هدف گیری پسرها بهترند. از نظر کلامی دخترها برتری دارند. اما از نظر ادارک کلامی پسرها برترند. پسرها ارتباط های مکانیکی را بهتر درک می کنند و استعداد ریاضی بهتری نسبت به دخترها دارند. اما در کارهای دستی، مخصوصاً کارهایی که نیاز به چابکی انگشتان زنان دارد به آنها اجازه می دهد که ماشین نویس خوبی باشند. یکی از ویژگی های جالب زنان این است که می توانند اطلاعاتی را برای مدت کوتاهی در حافظه خود نگه دارند که با هم هیچ ارتباطی ندارند و به خود آنها نیز مربوط نیست. بر پایه همین توانایی است که زن ها بهتر می توانند به منشی گری و کارهای دفتر اشتغال داشته باشند. دختران از دوران ابتدایی تا دانشگاه آن هم تا سطح لیسانس در مجموع بهتر از پسرها درس می خوانند و موفقیت های بیشتری به دست می آورند. توانایی زنان در استفاده همزمان از هر دو نیمکره مغز، آنها را قادر می سازد که به هنگام صحبت کردن به مراکز عاطفی نیز دسترسی پیدا کنند و در ارتباطات عاطفی موفق تر عمل کنند. اما بعد از فراغت تحصیل وبه ویژه بعد از دوره لیسانس. معمولاً از رقابت دست برمی دارند و در صورت ازدواج خود را کاملاً وقف خانواده می کند. البته زنان شاغل، نویسنده، وکیل و پزشک هم وجود دارند. اما کمتر به مقام پرستی روی می آورند و این امر به مقدار زیادی از شکوفایی استعدادهای آنها جلوگیری می کند. پس می توان گفت که علت محدویت زن ها مسائل عاطفی است، نه کمبود استعداد. محققان معتقدند آن قسمت از مغز که برای صحبت کردن مورد استفاده قرار می گیرد. در زنان نسبت به مردان 20 تا 30 درصد وسیع تر است. شاید همین موضوع سبب می شود که زنان در امتحانات بلاغت شفاهی. حافظه شفاهی و برخی مهارت های حرکتی ظریف بهتر از مردان عمل کنند. درمطالعه ای که با استفاده از فن رادیوگرافی وMRI صورت گرفت. مشخص شد که مردان تنها از سمت چپ مغز خود برای حل مسائل زبان شناسی استفاده می کنند؛ در حالی که زنان از هر دو نیمکره مغز سود می برند. توانایی زنان در استفاده همزمان از هر دو نیمکره مغز، آنها را قادر می سازد که به هنگام صحبت کردن به مراکز عاطفی نیز دسترسی پیدا کنند و در ارتباطات عاطفی موفق تر عمل کنند. شاید این نکته را که خانم ها مشاوران، آموزگاران و پرستاران موفق و خوبی هستند بتوان به این موضوع نسبت داد. تفاوت هورمونی بین مرد و زن، مسئول قسمت بزرگی از تفاوت ها است. تستوسترون ترشح شده در مردها اثر آنابولیکی پرقدرتی دارد؛ به این معنی که موجب افزایش تولیب پروتئین در تمام بدن به ویژه در عضلات می شود. مردی که فعالیت ورزشی زیادی ندارد. اما تستوسترون زیادی دارد. جثه عضلانی او 40% بیشتر از زنان نظیر خود خواهد بود و قدرت او نیز به همین نسبت بیشتر است. تفاوت هورمونی بین مرد و زن، مسئول قسمت بزرگی از تفاوت ها است.آنچه خواندید گزیده ای از تفاوت های زن و مرد است که نشان می دهد علاوه بر کیفیت آموزشی سوگیرانه در تربیت دختران و پسران ، ساختار بدنی آنها نیز عامل تفاوت های آنان است . اما آنچه در کنار ویژگی های ژنتیکی مهم است اینکه سعی کنیم نقش های کلیشه ای و خاص جنسیتی را در خود کم کنیم و در تربیت فرزندانمان تلاش کنیم تا آنها را در هر زمینه قوی کنیم . البته آنها باید نقش های غالب خود را بشناسند اما بسیار بجاست که به نقش های جنس دیگر هم آشنایی پیدا کنند . در این صورت است که آنها می توانند بر ضعف های خود در مواقع مختلف تسلط یافته و در میان مسایل و مشکلات خود را ضعیف و ناتوان درک نکنند . به آنها بیاموزیم که رعایت نقش های قالبی ضروری است اما آشنایی با نقش های جنسیتی از جنس دیگر هم به مهارت های آنها می افزاید. تبیان
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۸۹ ، ۱۰:۰۶
Shahram Ghasemi
رویای داشتن شوهر خوش لباس مرد در حالی که با سرعت پله ها را دو تا یکی می کرد و می خواست خود را به جلوی در منزل برساند، ناگهان همسرش را دید که مقابل در ایستاده و منتظر وی است تا به اتفاق هم به مهمانی بروند. مرد به همسرش رسیده و بعد از سلام و احوال پرسی به همسرش می گوید: حاضری؟ بریم، دیر شد.. زن در حالی که از شدت عصبانیت به همسرش خیره شده بود گفت: دیر که اومدی تازه با این لباسهای کثیف و نامرتب، مهمونی هم می خوای بری؟ بیا تو لباسهایت را عوض کن! از بس عوضشون نکردی بو گرفتن. مرد با قیافه ای حق به جانب می گوید: این لباسها خیلی هم تمیز هستند تازه شنبه عوضشون کردم. زن: شنبه! امروز سه شنبه است. اعصاب منو خرد نکن، پیرهنت کهنه و چرکه، جوراباتم بو می ده، موهای سرت هم که روی موتور به هم ریخته...... تا لباست رو عوض نکنی باهات هیچ جا نمیام، آبرومو می بری. اونوقت مردم میگن زنش شلخته و بی فکره که سر و وضع شوهرش اینجوریه! مرد با طعنه می گوید: اشکال نداره من عقب عقب می یام تا مردم نفهمند من و تو زن و شوهریم شما خوش تیپ باش، کافیه... زن در حالی که از شدت عصبانیت به همسرش خیره شده بود گفت: دیر که اومدی تازه با این لباسهای کثیف و نامرتب، مهمونی هم می خوای بری؟ این درگیری شاید مشاجره رایج بسیاری از زن و شوهرها باشد. از یک سو زنان همیشه به تمیزی و مرتب بودن لباس و سر و وضع اعضای خانواده خود حساس هستند و از طرف دیگر به نظر می رسد که مردان زندگی را راحت تر می گیرند و خیلی دوست ندارند که در قید و بند این مسایل باشند و به همین دلیل در برابر سخت گیری های زنانه جبهه گیری می کنند و حاضر نیستند که به حساسیتهای همسرشان پاسخ مثبت دهند. درست است که یکی از عوامل ضروری برای رشد دادن عشق و صمیمیت در روابط زن و شوهر ها گفتن حقیقت است، اما وقت شناسی نیز به همان اندازه مهم است. شما برای آنکه عشقی ماندگار و با دوام داشته باشید، بایستی در زمان مناسب و به روشی که همسرتان از آن آزرده نگردد و به او آسیبی نرسانید، با او صحبت کنید. هنگامی که مرد احساس کند که قدر و ارزش او درک می شود، راحت تر به همسرش گوش داده و با مهربانی به احساسات و نقطه نظرات او توجه کرده و پاسخ می دهد. اگر مرد احساس کند که همسرش قدر و ارزش او را درک نمی کند، به جای اینکه صحبتهای همسرش را بشنود، گویا احساس می کند همسرش می خواهد به او بگوید:" تو به اندازه آنچه که من دوست دارم، خوب نیستی". البته در این شکی نیست که زن و مرد از هم متفاوتند ولی مهم تر آن است که این تفاوتها را بپذیریم و ارتباطمان را حفظ کنیم و یاد بگیریم به این تفاوتها احترام بگذاریم. برای مثال زنها در زندگی سه چیز می خواهند . این سه چیز عبارتند از: نظر خواهی، درک و احترام. نظر خواهی با سوال کردن ممکن می شود. درک با در نظر گرفتن نیازهای زن امکان پذیر است و احترام هم وقتی رعایت می شود که گذشت کرده و در برابر خواست و نظر زن تسلیم شویم. درمقابل مردان نیز خواهان سه چیز هستند: قدردانی، مقبولیت(یعنی زن به شوهرش اجازه دهد که ناقص باشد و دایما در صدد عیب جویی از او برنیاید) و اعتماد. در مورد این سه ویژگی که در هر یک از زنان و مردان نام بردیم، سعی داریم که در این مقاله نظر خواهی(در زنان) و مقبولیت(درمردان) را مورد بررسی قرار دهیم. البته در ظاهر به نظر می رسد که این دو ویژگی در برابر هم قرار گرفته و همین مساله باعث اختلاف زنان و مردان است. در حالی که این چنین نیست و با اندکی شناخت شرایط و صفات یکدیگر راحت تر می توان با آنها مواجه شده و برای درک بیشتر این مساله سعی داریم یکی از معضلات رایج زندگی زناشویی را مورد بررسی قرار دهیم. این معضل مساله طرز لباس پوشیدن مردان و عیب جویی دایمی زنان است. درست است که یکی از عوامل ضروری برای رشد دادن عشق و صمیمیت در روابط زن و شوهر ها گفتن حقیقت است، اما وقت شناسی نیز به همان اندازه مهم است برای مثال زنان دوست دارند همواره در مورد ظاهر و طرز لباس پوشیدن همسرشان اظهار نظر کنند و همسرشان نیز به این نظرات اهمیت دهد در حالی که مردان دوست دارند همسرشان آنها را همان طور که هست پذیرفته و دایما بر سر طرز لباس پوشیدن و .. مورد مواخذه قرار ندهد. بنا بر ادعای زنان، مردها(البته نه همه آنها) فکر می کنند که لباسهایشان همیشه تمیز است و نیاز به شستن ندارد، اگر یک هفته هم یک پیراهن را استفاده کنند باز هم تمیز است. با لباس محل کارشان به مهمانی می روند(البته اگر مراقبشان نباشی)، جورابهایشان کثیف نمی شود، کفشهایشان واکس نمی خواهد، در لباس پوشیدن تنوع ندارند و ... از طرف دیگر آقایان معتقدند که خانمها همیشه دنبال یک ایراد در ظاهرشان هستند، بیش از حد وسواس به خرج می دهند و با عیب گیری هایشان آسایش را از آنها گرفته اند و هزاران مشکل دیگر. در این شکی نیست که زن و مرد از هم متفاوتند ولی مهم تر آن است که این تفاوتها را بپذیریم و ارتباطمان را حفظ کنیم و یاد بگیریم به این تفاوتها احترام بگذاریم در ادامه این یادداشت پیشنهاداتی برای شما خانمها داریم که ضمن احترام گذاشتن به نظر و عقیده همسرتان، او را ترغیب به خوش لباسی و در اصطلاح زنانه خوش تیپی کنید: - اگر لباسهایی از همسرتان کهنه و قدیمی و رنگ و رو رفته شده است، هیچگاه آنها را بدون اجازه همسرتان دور نریزید. در هر حال این لباسها جز وسایل شخصی همسرتان هستند و شما نمی توانید بی اجازه برای دور انداختن آنها اقدام کنید. در مقابل سعی کنید چند تا از بدترین لباسهای همسرتان را انتخاب کرده و رنگ و رورفتگی، چرک مردگی یقه و نامرتب بودن آنها را به همسرتان نشان داده و برای او توضیح دهید که این لباسها دیگر مناسب پوشیدن او نیست. - یک صندوقچه و یا سبد تهیه کنید و لباسهای نامناسب همسرتان و حتی خودتان را در آن قرار دهید. بعد از مدتی که این سبد پر شد با نظر و صلاحدید همسرتان این لباسها را دور بریزید. - از بین خریدهای زیادی که برای خودتان و یافرزندانتان انجام می دهید، سهمی هم برای همسرتان قایل شوید. همیشه لازم نیست که او برای خرید لباس با شما همراه باشد بلکه در عدم حضور ایشان نیز می توانید خودتان با توجه به سلیقه ای که از همسرتان سراغ دارید برای او لباسهای مناسب تهیه کنید. اگر هم خواهان ایجاد تغییر و تنوع در طرز لباس پوشیدن همسرتان هستید، لازم است که این تغییرات را آرام آرام ایجاد کنید نه اینکه به یکباره و یک دفعه سعی در تغییر پوشش همسرتان داشته باشید. - برای مناسبتهای خاص، روز تولد، سالگرد ازدواج و ... همسرتان(به جای هر هدیه دیگری) برایش لباس تهیه کنید حتی اگر فرزندان شما هم قصد تهیه هدیه داشتند آنها را ترغیب و راهنمایی کنید که لباسی مناسب برای پدرشان تهیه کنند. - لباسهای جدیدی را که برای همسرتان تهیه می کنید جایگزین لباسهای قدیمی تر کنید. اگر شوهرتان به پیراهن سفید ( و یا هر نوع لباس دیگری) علاقه ای خاص دارد، پیراهن سفید قدیمی او را با پیراهن سفید جدید که برای او تهیه کرده اید تعویض کنید. - اگر ملاحظه می کنید که همسرتان به تمیزی لباسهایش زیاد توجه نمی کند، مراقب باشید که خودتان به تمیزی آنها توجه کرده و همیشه مراقب باشید که لباسهای تمیز و اتو کشیده را خودتان جایگزین لباسهای نامرتب و کثیف بکنید. - کفشها را فراموش نکنید. هر چقدر هم مواظب تمیزی لباسهای همسرتان باشید، اگر به تمیزی و واکس کفشهای او اهمیت ندهید باز هم جایی از کار لنگ می زند. - و نکته آخر اینکه وقتی همسرتان برای رفتن به یک مهمانی، لباسهای مرتب و تمیزخود را پوشید، به او عنوان کنید که چقدر جذاب تر به نظرآمده و شما چقدر ظاهر جدیدش را دوست دارید و از توجه او به خاطر اهمیت به ظاهر و کیفیت لباس پوشیدنش، تشکر کنید. تبیان
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۸۹ ، ۱۰:۰۵
Shahram Ghasemi