مهندسی پزشکی

مقالات مهندسی پزشکی

مهندسی پزشکی

مقالات مهندسی پزشکی

۲۸ مطلب در دی ۱۳۸۸ ثبت شده است

وصله امنیتی فایرفاکس ۳٫۵ در راه است  شرکت موزیلا که چند روز قبل مرورگر اینترنتی فایرفاکس ۳٫۵ را روانه بازار کرده بود، توضیح داد که در هفته آتی نخستین وصله امنیتی این مرورگر برای از بین بردن چندین حفره‌ امنیتی را عرضه می‌کند.به گزارش PCWorld، به دنبال بروز مشکلات امنیتی فراوان طی چند روز گذشته، موزیلا قصد دارد Firefox 3.5.1 را به منظور رفع سه حفره امنیتی طی هفته آتی وارد بازار کند. شرکت موزیلا از کاربران درخواست کرده است تا کلیه مشکلات و اختلالات کنونی در این مرورگر اینترنتی را گزارش دهند تا در نسخه آتی آن، تمام مشکلات برطرف شود.شرکت موزیلا در این خصوص در سایت اینترنتی خود توضیح داد: “هدف ما از عرضه این مرورگر اینترنتی جدید، برطرف کردن سریع کلیه مشکلات کنونی است.”یکی از مشکلاتی که هم‌اکنون در این مرورگر شناسایی شده، مربوط به موتور جدید جاوا اسکریپت موسوم به TraceMonkey می‌شود. این موتور جدید سرعت جست‌وجوهای اینترنتی را تا چند برابر افزایش می‌دهد.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۸۸ ، ۱۶:۴۹
Shahram Ghasemi
هر آنچه که می خواهید درباره هارد دیسک بدانید   آنچه که در زیر پنهان است هارد درایو را به این دلیل hdd می گویند که خلاصه شده عبارت hard disk drive یا گرداننده دیسک سخت است. درون یک هارد درایوشما چیزی به نام «پلاتر» دارید که یک سطح مغناطیسی برای ضبط اطلاعات است و با سرعت بسیار زیادی به دور خود می چرخد. یک ابزار هم به نام هد در سراسر صفحه مغناطیسی حرکت می کند و کار خواندن و نوشتن اطلاعات را انجام می دهد. کار هارد از این نظر مشابه گرامافون است. اما تفاوت اصلی در این است که نوک هد هرگز با صفحه مغناطیسی تماس ندارد. هارد درایوها به طور معمول در اندازه های 1.8 اینچی، 2.5 و 3.5 اینچی تولید می شوند، اماممکن است در اندازه های بزرگتر و کوچکتر از این هم دیده شوند. 3.5 اینچی ها در کامپیوتر های رومیزی به کار می روند و 2.5 اینچی ها مخصوص لپ تاپ هستند. 1.8 اینچی ها هم در ipod کلاسیک، مک بوک ایر و برخی ابزارهای پرتابل کوچک کاربرد دارند. این اعداد نشان دهنده قطر پلاتر به کار رفته در آن هارد درایو هستند. یک درایو هرچه تعداد پلاتر بیشتری داشته باشد، توانایی نگهداری حجم بیشتری از اطلاعات را خواهدداشت. اما در این میان هنوز برخی محدودیت ها در خصوص تعداد و حجم اطلاعات پلاتر ها وجود دارد. هارد درایوهای پرظرفیتی که در کامپیوتر های رومیزی مورد استفاده قرار می گیرند می توانند تا 4 پلاتر داشته باشند. بسیاری از مدل های 3.5 اینچی و برخی از 2.5 اینچی های ویژه 3 پلاتر دارند. اما اغلب 2.5 اینچی های لپ تاپ و تمام 1.8 اینچی های پرتابل به دو پلاتر محدود می شوند. ممکن است فکر کنید در هارد 1 ترابایتی و یا غول های 1.5 و 2 ترابایتی که توسط هیتاچی و سی گیتتولید شده اند، با توده ای از پلاتر ها مواجه ایم. تکنیک استفاده شده در این هاردها به pmr یا ضبط مغناطیسی ستونی مشهور است که به ما این امکان را می دهد که بر روی پلاتر تا 10 برابر اطلاعاتبیشتری ضبط و نگهداری کنیم. روش کار بدین صورت است که اطلاعات بصورت عمودی (ستونی) بر رویپلاترها ضبط می شوند، در حالی که در گذشته به صورت افقی (سطری) این کار انجام می شده است. امااطلاعاتی که به این صورت نگهداری می شوند، در برابر پاک شدن و آسیب دیدن بسیار حساس و شکننده هستند. برای درک بهتر به عکس بالا و ویدئوی جذاب زیر نگاهی بیاندازید. این همه اعداد و حروف چه معنی دارند؟ اگربه برچسب هارد دیسک ها دقت کرده باشید ممکن است به کلماتی از قبیل ide، sata و pata برخورده باشید و یا خصوصیاتی مانند 5400rpm یا 7200rpm را مشاهده کرده باشید. همچنین اندازه های مختلفی چون 3.5 اینچ، 2.5 اینچ و 1.8 اینچ برای آنها ذکر می شود. حسابی گیج کننده است؟ همه این اطلاعات چه معنی می توانند داشته باشند؟ rpm در هارد دیسک ها دقیقا مترادف با معنی آن در اتوموبیل است: تعداد دور در دقیقه. این عدد در هارد دیسک ها بسیار مهم است، زیرا سرعت چرخش بالاتر به معنی سرعت خواندن و نوشتن بیشتر است. 7200rpm سرعت استاندارد هارد دیسک کامپیوترهای رومیزی است، اما مدل های ویژه ای با سرعت های 10,000rpm و 15,000rpm هم برای کاربردهای حرفه ای تولید می شوند. هارد لپ تاپ ها به علت اندازه کوچک شان،عموما 5400rpm سرعت دارند. اما می توانید مدل های 7200rpm را هم بیابید، ولی باید مقداری از شارژ لپ تاپ تان را فدای سرعت بیشتر هارد تان کنید. rpm را شاید بتوان مهمترین عامل کارایی هارد دیسک دانست. وقتی هارد با سرعت بیشتری بچرخد،اطلاعات بیشتری در واحد زمان قابل خواندن و نوشتن هستند، این امر همچنین امکان دسترسی سریعتر به اطلاعات را فراهم می کند. در سرعت های بالا، هد برای رسیدن به اطلاعات درست دچار وقفه نمی گردد و سریعا خود را به محل مناسب می رساند. زمان جستجوی هارد هم عبارت است از مدت زمان مورد نیاز که هارد هد را به محل مناسب برای خواندن و نوشتن اطلاعات برساند. هارد های با کیفیت و گرانقیمت زمان جستجویی در حد 2 میلی ثانیه دارند و برای هارد های معمولی موجود در بازار این زمان به 9 میلی ثانیه می رسد. بافر هارد هم نشان دهنده میزان اطلاعاتی است که قبل از استفاده cache می شوند و هر چه میزان آن بیشتر باشد هارد با سرعت بالاتری به درخواست های سیستم پاسخ می دهد. هاردهای معمول موجود در بازار با بافرهای 8، 16 و 32 مگابایت ارائه می گردند، اما برخی هارد های ویژه را بابافرهای بسیار بالا هم ( حتی تا یک گیگابایت ) می توان یافت. آنها چگونه وصل می شوند؟ ابزارهای بسیاری برای اتصال هارد دیسک به مادربورد وجود دارند. اما تا چند سال پیش در بازار هارد دیسک ها ata -اتصال با تکنولوزی پیشرفته- استاندارد حکمران بود. این اتصال عبارت از یک سوکت 16 پین بود که کنترل هارد دیسک را در اختیار مادر بورد قرار می داد. البته قبل از اینکه sata پا به عرصه بگذارد، رابط ata صاحب برادر دوقلویی به نام parallel ata هم شد. پس از آن، ata به دفعات دچار بازبینی ها و ارتقا های متعددی شد که به آن اجازه می داد با هارد های حجیم تر و سریعتر هم به راحتی کار کند. ممکن است هارد هایی را دیده باشید که بر روی آنها عبارت ultraata درج شده است. این دسته از رابط ها امکان جابجایی اطلاعات را با سرعت 133 مگابیت بر ثانیه مهیا می ساختند. ata در میان عموم به ide هم مشهور است، اما همان نام ata توصیف دقیق تری برای این رابط است. اگر درون کامپیوترتان را نگاهی انداخته باشید ممکن است این نوع رابط را دیده باشید. تشخیص این رابط هم بسیار آسان است، کابل های نواری عریضی که فضای زیادی را هم اشغال کرده اند، همان کابلهای ata هستند. نوع دیگری از کابل ها که ممکن است نام آن برایتان اشنا باشد، رابط های scsi(اسکازی) هستند که در زمان حکومت ata/ide، به طور معمول برای مقاصد تجاری و یا سیستم های با کاربری ویژه استفاده می شدند. یکی دیگر از دردسرهای رابط های ata/ide تنظیمات master/slave و نحوه کار با آنها بود که با ظهور sata این مشکل هم رفع شده است. در چند سال اخیر استاندارد sata برای هارد دیسک ها استفاده می شود که دنیایی کاملا متفاوت از ata است. این رابط ها از اولین ابزار هایی بودند که به سرعت 1.5 گیگابیت بر ثانیه دست یافتند و هم اکنون باسرعت 3 مگابیت بر ثانیه کار می کنند. البته چیزی نمانده که به سرعت 6 مگابیت بر ثانیه هم دست پیدا کنند. این کابل ها نازک ترند و جای کمتری از کیس را اشغال می کنند، که این امر باعث مرتب تر بودن داخل کیس و گردش هوای بهتر در آن می شود. با استفاده از این استاندارد، دیگر نیازی به تنظیمات پیچیده و گیج کننده ندارید و کار با آن بسیار راحت تر است. امروزه برخی از ابزارهای external هم از نوع خاص sata با نام esata استفاده می کنند که e مخفف همان external یا بیرونی است که امکان استفاده از سرعتبالای sata را بصورت پرتابل و بیرونی فراهم می کند. چیزی نمانده که esata هم به استانداردی شبیه usbو با سرعت بسیار بالاتر از آن تبدیل گردد. زمان جستجوی بالا، چیزی کاملا متفاوت با زمان انتقال بالا است. اولی نشان دهنده مدت زمانی است کهاطلاعات مورد نظر در هارد پیدا می شوند و دومی نشان دهنده مدت زمانی است که این اطلاعات به مقصد منتقل می گردند. اگر بخواهیم این موضوع را به شکل ساده توضیح دهیم، یک هارد با رابط کم سرعت و زمان جستجوی سریع بهتر است برای جاهایی که تکه های کوچک اطلاعاتی را مرتبا جابجا می کنند بکار گرفته شود و هارد با رابط پرسرعت و زمان جستجوی کندتر بدرد کسانی می خورد که همیشه حجم بالایی از اطلاعات را انتقال می دهند. چرا هاردها می میرند؟ به یاد دارید که گفتیم هد در حالت عادی هیچ گاه سطح پلاتر هارد را لمس نمی کند؟ هنگامی که هد با سطح پلاتر تماس پیدا کند در اصطلاح به آن شکستگی هد می گوییم (ویدئوی بالا را ببینید). به طور معمول هد بر روی کیسه کوچکی از هوا حرکت می کند، اما برخی ذرات ریز باعث می شوند هد بر روی دیسک کوبیده شود، این اتفاق در سرعت های چرخش بالاتر بیشتر اتفاق می افتد و تاثیر شدید تری هم بر هد و پلاتر می گذارد، زیرا ضربه آن مانند این است که هد دفعات بیشتری بر سطح پلاترکوبیده شود. قطعات ظریف مکانیکی با این اتفاقات سرانجام به پایان عمر خود می رسند، چیزی که معمولا با نام میانگین عمر شناخته می شود. متاسفانه هنگامی که عمر درایو شما به پایان می رسد دیگر کاری جز خرید یک هارد جدید از دستتان بر نمی آید. مگر اینکه مشکل ایجاد شده برای هارد شامل موارد گارانتیتولید کننده باشد. و مهمترین چیزی که در مورد هارد دیسک باید بدانید، این است که از خرت و پرت هایتان حتما نسخه پشتیبان تهیه کنید، ممکن است هارد دیسک ها با هیبت و مقاوم به نظر بیایند، اما این به این معنی نیست که آنها هیچ نقطه ضعفی ندارند.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۸۸ ، ۱۵:۴۴
Shahram Ghasemi
دنیس وانگ ( Dennis Hwang ) نام اصلی‌اش وانگ جونگ موک ( Hwang Jung-moak) جوانک 27 ساله از کره جنوبی، متولد شهر ناکس ویل در ایالت تنسی امریکا، زمانی‌که تقریبا 5 سالش بود از آمریکا به زادگاهش شهر واچیون Gwacheon در کره جنوبی برگشت و شش سال دبستان را در مدرسه دولتی Gwacheon و دو سال بعدش را در دبیرستان Munwon در همان شهر گذراند. خودش می‌گوید که شیطنت‌های دوران دبستان و دبیرستانش در کره جنوبی به او در خلق ایده‌های لوگوهایی که برای گوگل می‌سازد کمک می‌کن
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۸۸ ، ۱۸:۳۶
Shahram Ghasemi
ترفند ارسال عکس رنگی : رسال SMS رنگی آن هم با اپراتور اول در ظاهر کاری محال است اما با انجام دادن ترفندی که برای شما خواهم گفت شما می توانید یک عکس رنگی به وسیله SMS ارسال کنید . تنها باید گوشی های دو طرف یعنی هم ارسال کننده و هم گیرنده نوکیا باشد.ضمنا این روش هیچ ربطی به MMS ندارد و معرفی این ترفند صرفا جنبه سرگرمی و آموزشی دارد. اما روش این ارسال SMS رنگی ابتدا به قسمت Contact رفته و یک Contact جدید با هر اسمی که دوست دارین (ترجیحا کوتاه باشه) بدون شماره بسازین (از صفحه ویرایش اسم و فامیل و شماره و… بیرون نرین) بعد از انتخاب اسم Options رو بزنید و از اونجا Add Thumbnail رو انتخاب کنین (دقت کنید که عکسی رو می خواین بفرستین به عنوان Thumbnail انتخاب کنین). وقتی Contact مورد نظر رو ساختین بیاین رو صفحه اصلی Contact (جایی که اسم ها رو مینویسه) و اسمی رو که ساختین پیدا کنین روی اسم یا همون Contact که ساختین Options رو بزنین و از اونجا Send==> Via Text Message رو انتخاب کنین حالا همون صفحه ای که همیشه اس ام اس هاتون رو اونجا مینویسین باز میشه و اگر به بالای همون صفحه نگاه کنید عکسی رو که به عنوان Thumbnail انتخاب کردین می بینین.حالا می تونید اس ام اس رو به هر کس که می خواین بفرستین و اون هم عکس رو به همون صورت که شما می بینید دریافت کنه.توجه داشته باشید که با توجه به حجم عکس این کار حدود ۱۵ تا ۱۸ پیام کوتاه برای شما خرج دارد !! پس حواستان جمع باشد.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۸۸ ، ۱۵:۳۶
Shahram Ghasemi
آلبرت گونزالس، رییس یک حلقه هکری که یکی از بزرگترین موارد سرقت هویت در فضای مجازی را رهبری کرده بود، تمامی 19 اتهام وارده را پذیرفت.    به نقل از سی نت، وی که 28 ساله و اهل میامی است در آگوست سال 2008 به سرقت اطلاعات میلیون ها کارت اعتباری که برای خرید از مغازه های خرده فروشی و فروشگاه های زنجیره ای به کار می رفت متهم شده بود. از میان این فروشگاه ها می توان به TJX Companies، Club، OfficeMax، Boston Market، Barnes & Noble، Sports Authority، Forever21 و DSW اشاره کرد. وی به جرم توطئه، کلاهبرداری، سرقت هویت و پولشویی به 15 تا 25 سال زندان محکوم خواهد شد. میزان محکومیت دقیق وی نیز به زودی مشخص می گردد. تعداد کارت های اعتباری هک شده توسط وی بیش از 130 میلیون عدد تخمین زده می شود که در تاریخ ایالات متحده بی سابقه بوده است
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۸۸ ، ۱۷:۳۶
Shahram Ghasemi
نامه یک دختر زشت به پروردگار... پروردگارا ! این نامه را بنده ای از بندگان تو به تو می نویسد که بدبختی بمفهوم وسیع کلمه – در زندگی بی پناهش بیداد می کند....بعظمت تردید ناپذیرت سوگند ، همین حالا که این نامه را بتو مینویسم آنقدر احساس بدبختی میکنم که تصورش – حتی برای تو که تنها پناهگاه تیره بختانی – امکان پدیر نیست ................ میدانی خدا ، سرنوشت دردناکی که نصیب زندگی تنهای من شده صرفا زاییده یک امر تصادفی است .. مگر زندگی جز ترادف تصادفات ، چیز دیگری هم هست ؟ ... نه خدا .... به خدا نیست !.. بیست وهشت سال پیش از این دختری زشت روی و ترشیده با پولی که از پدرشی به ارث برده بود ؛ جوانی زیبا را خرید ... نتیجه ی این معامله وحشتناک ، من بودم !...بخت سیاه من حتی آنقدر به یاری نکرده بود که وجودم تجلی دهنده زیبایی پدرم باشد .... هنگامیکه در نه سالگی برای نخستین بار به آینه نگاه کردم ، بچشم خود دیدم که چهره ام ، چرکنویس از یاد رفته ایست از چهره وحشت انگیز مادرم !... سیزده ساله بودم که یک ورشکستگی همگانی ، همراه با دارایی خیلی از ثروتمندان ، ثروت مادرم را هم برد . همراه با ثروت مادرم ، پدرم را . تا آنزمان ، علی رغم چهره زشتی که داشتم ، زرق و برق ثروت هرگزنگذاشته بود ، که من در مقابل دخترانی که تو زیبایشان آفریده بودی احساس تحقیر کنم ... تنها هنگامیکه فقر سایه نامیمون خود را بر چهره زشتم افکند، برای نخستین بار احساس کردم که تا چه پایه محرومم !!! در دوران تحصیلی همیشه شاگرد اول بودم .. چه شاگرد اول بدبختی ! شب و روز سر و کارم با کتاب بود ... همه تلاشم این بود که نقصان ظاهر را با کمال باطن جبران کنم...زهی تلاش بیهوده ! دوران بلوغم بود ... همه سلولهای بدن درمانده ام از من و احساست من ، "من" و "احساسات" متقابلی میخواستند... دلم وحشیانه آرزو میکرد که بخاطر عشق یک جوان ، هر چقدر هم وامانده ، بطپد نگاهم سرگردان نگاه عاشقانه ای بود که با تصادم آن ، در زیر دلم یک لرزش خفیف و سکر آور ، وجودم را برقص آورد ... می خواستم و از صمیم قلب آرزو می کردم – که هر یک طپشهای قلبم انعکاس ناله ی شبانه ی عاشقی باشد که کمال سعادتش تعقیب سایه عشق من می بود . دلم می خواست از ماوراء نفرت اجتناب پذیری که زاییده چهره نفرت انگیز من بود ، جوانی از جوانان روزگار ،دلم را میدید...و می دید که دلم تا چه حد دوست داشتنی است ... تا چه پایه می تواند دوست بدارد. در اینجا ! در این دوران ظاهر بین ظاهر پرست ، دل صاحبدلان را آشنایی نیست به رغم آرزویی که داشتم هرگز نه جوانی سراغ جوانی مطرودم را گرفت ، نه دلی بخاطر تنهایی دلم گریست ... تنها بستر تک افتاده ام می داند که شبها بخاطر آرامش دلم ، چقدر دلم را گول زدم ... همه شب ...هر شب به او – به دلم بیکسم ، قول می دادم که فردا ....مونسی برایش خواهم یافت ... و هر روز – همه روز ، به امید پیدا کردن قلبی آشنا ، نگاهم نگران صدها نگاه ناشناس بود ... آه ! ای سرنوشت المبار ! ....ای زندگی مطرود !... در جستجوی دلی آشنا هر وقت ، هر کجا رفتم ، هر کجا بودم این زمزمه خانمانسوز بگوشم رسید : دختر خوبی است ...بی نهایت خوب .... اما ....افسوس که ...زیبا نیست ...هیچ زیبا نیست . تنها تو می دانی خدا، که شنیدن اینچنین زمزمه ی اندوهبار برای دختری که از زیبایی محروم است ، چقدر تحمل ناپذیر و شکننده است ! و این پروردگارا ؛ به عدالتت سوگند که شوخی نیست ، شعر نیست ، تراژدی خلقت است ! تراژدی زندگیست ! خداوندگارا ! اشتباه می کنم ! اینطور نیست !؟ هجده ساله بودم که تحصیلاتم بپایان رسید ...بیشتر از آن نمی توانستم به تحصیلاتم ادامه دهم ، و نه میل داشتم اینکار را بکنم ... مادرم میل داشت اینکار را بکنم ...میل داشت که تکلیف آینده من هر چه زود تر تعیین شود! آینده ! چه آینده ای ؟ کدام آینده !؟مشتی موی کز کرده ، یک جفت دست کج و معوج نازک ، یک بینی پهن توسری خورده ، با دو دیده ی لوچ و قلبی گرسنه در سینه ای مطرود و تهی ویک زندگی هیچ ، و یک زندگی پوچ ، چه آینده ای میتوانست داشته باشد ؟ جز حسرت سینه سوز ...عزلت شباب شکن ...اشک ..اشک پنهانی ... نگاه های نگران و ترحم آمیز مادرم بدتر از همه چیز ، استخوانهایم را آب کرد  دلم هیچ نمی خواست قابل ترحم باشم ...اما ...مگر با خواستن دلم بود ؟...قابل ترحم بودم ....علتش هم خیلی ساده بود ...نه ثروتی داشتم که بتقلید از مادرم مردی را بخرم ...و نه ...آه ! خداوندا!در باره ی زیبایی دیگر چه بگویم ؟! با خاطری نگران ، خاطری بینهایت نگران و آشفته ، برای تسلی دل تسلی ناپذیرم بشعرا و نویسندگان بزرگ پناه بردم ... چه شبها که در دوزخ دانته ، هاج و واج ماندم و سوختم ..ودر عزای مرگ جانخراش "گوریو " ی واژگونبخت ، چه فلسفه های وحشتناک که در باره ی کمدی زندگی و طمع بی پایان زندگان از " چرم ساغری " بالزاک اندوختم ... با حافظ شیراز بر تارک افلاک با فرشتگان سر گشته ، هم پیاله شدم ... در اتاق ماتمزده ام چه ساعتهاکه بخاطر قهرمان " اتاق شماره 6" چخوف گریستم ...مدتها "دیکنز "دوش به دوش "داستایوسکی " دل درهم شکسته ام رابا آتش آشیانسوز قهرمان تیره روزشان ، کباب کردند و پهلوانان یاس آفرین " کافکا " آخرین ستون امیدم را بسر زندگی نومیدم ، خراب کردند ... خداوندا ! دیگر چه بگویم که چند سال متوالی برای تسلی دلم از یک طرف وپیدا کردن راه حلی برای مشکلی که داشتم جز خداوندان زمین مونسی نداشتم ... تا اینکه .... یکبار احساس استخوان شکنی سرا پای زندگیم را تکان داد ...یکوقت عملا دیدم که دارم پیر میشوم و هنوز جای پای هیچ مردی در بیکران زندگی بی آب و علف زندگی سرسام گرفته ام ، پیدانیست ! تنفر شدیدی نسبت به هر چه شاعر است ونویسنده است در من به وجود آمد...چون یکباره بخاطرم آمد که این انسانهای معروف ، که ظاهرا خدای معنویات هستند ؛هرگز صمیمانه درباره تیره بختانی چون من که تنها گناهشان فقدان زیبایی ظاهر است نگریسته اند ! هرگز نخواندم که یکی از آنها عاشق دختری زشت روی چون من شده باشند واگر تصادفا هم چنین کاری کرده اند ، پایه اش ترحم بوده نه محبت ! ... ترحم...ترحم...! آری خداوندا ! قلب هیچ کس نباید به خاطر من – به خاطر قلب من بطپد – برای اینکه اصلا نیستم ! نه ، خدا ! خدا منهای زیبایی ؟! مفهوم زن چیست ؟ من چیستم ؟ در حیرتم ، پروردگارا ! مگر هنگام آمدن من این حقیقت برای تو آشکار نبود ؟! مرا چرا آفریدی ؟ برای چه ؟ برای که آفریدی ؟ برای نشان دادن عظمت و قدرت زیبایی ؟ برای این کار وسیله ی دیگری جز « زشتی » ـ این منبع تیره بختی زندگی تیره بخت من نداشتی ؟ پروردگارا ! من متاسفم که تحمل زندگی با اینهمه خفت ، از توان من خارج است . من همین امشب به آستان تو برمیگردم ... تا در ساختمانم تجدید نظر کنی ! ………… ………. من موی سرکش و پریشان میخواهم تا هر یک از تارهایشان را زنجیر بندگی صد دل هرزه پرست سازم ! این فکر عمیق به درد من نمی خورد ، به چه دردم می خورد؟... من فکر بچگانه می خواهم که با یک اشاره بخاطر هوسی موهم ، دل به هرکس و ناکس ببازم ! پروردگارا ! من امشب رهسپار بارگاه تو هستم ... و این گناه من نیست ...مرا به خاطر گناهی که نکردم ببخش ......
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۸۸ ، ۱۴:۳۶
Shahram Ghasemi
روسپی و راهب راهبی در نزدیکی معبد زندگی می کرد. در خانه روبرویش، یک روسپی اقامت داشت. راهب که می دید مردان زیادی به آن خانه رفت و آمد دارند. تصمیم گرفت با او صحبت کند. زن را سرزنش کرد : " تو بسیار گناهکاری. روز و شب به خدا بی احترامی می کنی. چرا دست از این کار نمی کشی؟ چرا کمی به زندگی بعد از مرگت فکر نمی کنی. " زن به شدت از گفته های راهب شرمنده شد و از صمیم قلب به درگاه خدا دعا کرد و بخشش خواست. همچنین از خدای قادر متعال خواست که راه تازه ای برای امرار معاش به او نشان بدهد. اما راه دیگری برای امرار معاش پیدا نکرد. بعد از یک هفته گرسنگی، دوباره به روسپی گری پرداخت. اما هر بار که بدن خود را به بیگانه ای تسلیم می کرد از درگاه خدا آمرزش می خواست. راهب که از بی تفاوتی زن نسبت به اندرز او خشمگین شده بود فکر کرد: " از حالا تا روز مرگ این گناهکار، می شمرم که چند مرد وارد آن خانه شده اند. " و از آن روز کار دیگری نکرد جز این که زندگی آن روسپی را زیر نظر بگیرد. هر مردی که وارد خانه می شد، راهب ریگی بر ریگ های دیگر می گذاشت. مدتی گذشت. راهب دوباره روسپی را صدا زد و گفت: " این کوه سنگ را می بینی؟ هر کدام از این سنگها نماینده یکی از گناهان کبیره ای است که انجام داده ای آن هم بعد از هشدار من. دوباره می گویم: مراقب اعمالت باش! " زن به لرزه افتاد، فهمید گناهانش چقدر انباشته شده است. به خانه برگشت، اشک پشیمانی ریخت و دعا کرد: " پروردگارا، کی رحمت تو مرا از این زندگی مشقت بار آزاد می کند؟ " خداوند دعایش را پذیرفت. همان روز، فرشته ی مرگ ظاهر شد و جان او را گرفت. فرشته به دستور خدا، از خیابان عبور کرد و جان راهب را هم گرفت و با خود برد. روح روسپی، بی درنگ به بهشت رفت. اما شیاطین، روح راهب را به دوزخ بردند. در راه، راهب دید که بر روسپی چه گذشته و شکوه کرد: "خدایا، این عدالت توست؟ من که تمام زندگی ام را در فقر و اخلاص گذرانده ام، به دوزخ می روم و آن روسپی که فقط گناه کرده، به بهشت می رود!" یکی از فرشته ها پاسخ داد: " تصمیمات خداوند همواره عادلانه است. تو فکر می کردی که عشق خدا فقط یعنی فضولی در رفتار دیگران. هنگامی که تو قلبت را سرشار از گناه فضولی می کردی، این زن روز وشب دعا می کرد. روح او، پس از گریستن، چنان سبک می شد که توانستیم او را تا بهشت بالا ببریم. اما آن ریگ ها چنان روح تو را سنگین کرده بودند که نتوانستیم تو را بالا ببریم."
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۸۸ ، ۱۹:۲۹
Shahram Ghasemi
پیغام رسان شوم! مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید: - جرج ازخانه چه خبر؟ - خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد. - سگ بیچاره پس او مرد. چه چیر باعث مرگ اوشد؟ - پرخوری قربان! - پرخوری؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟ - گوشت اسب قربان و همین باعث مرگ او شد. - این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟ - همه اسب های پدرتان مردند قربان! - چه گفتی؟ همه آنها مردند؟ - بله قربان همه آنها از کار زیادی مردند. - برای چه اینقدر کار کردند؟ - برای اینکه آب بیاورند قربان! - گفتی آب؛ آب برای چه؟ - برای انکه آتش را خاموش کنند قربان! - کدام آتش را؟ - آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد. - پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزی چه بود؟ - فکرمی کنم که شعله شمع باعث این کار شد قربان! - گفتی شمع؟ کدام شمع؟ - شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان! - مادرم هم مرد؟ - بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان! - کدام حادثه؟ - حادثه مرگ پدرتان قربان! - پدرم هم مرد؟ - بله قربان مرد. بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت. - کدام خبر را؟ - خبرهای بدی قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت تو این دنیا ارزش ندارید. من جسارت کردم قربان خواستم خبرها را هرچه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۸۸ ، ۰۷:۲۹
Shahram Ghasemi
یک ساعت ویژه مردی دیروقت، خسته از کار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود. سلام بابا ! یک سئوال از شما بپرسم؟ - بله حتمآ. چه سئوالی؟ - بابا! شما برای هرساعت کار چقدر پول می گیرید؟ مرد با ناراحتی پاسخ داد: این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سئوالی میکنی؟ - فقط میخواهم بدانم. - اگر باید بدانی، بسیار خوب می گویم: 20 دلار پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت : میشود 10 دلار به من قرض بدهید ؟ مرد عصبانی شد و گفت: .... اگر دلیلت برای پرسیدن این سئوال، فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری کاملآ در اشتباهی، سریع به اطاقت برگرد و برو فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت ندارم. پسر کوچک، آرام به اتاقش رفت و در را بست. مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد: چطور به خودش اجازه می دهد فقط برای گرفتن پول از من چنین سئوالاتی کند؟ بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعآ چیزی بوده که او برای خریدنش به 10 دلار نیاز داشته است. به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند. مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد. - خوابی پسرم ؟ - نه پدر، بیدارم. - من فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این 10 دلاری که خواسته بودی. پسر کوچولو نشست‚ خندید و فریاد زد: متشکرم بابا ! بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد. مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته، دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت: با این که خودت پول داشتی، چرا دوباره درخواست پول کردی؟ پسر کوچولو پاسخ داد: برای اینکه پولم کافی نبود، ولی من حالا 20 دلار دارم. آیا می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم ...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۸۸ ، ۱۶:۲۹
Shahram Ghasemi
دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. او با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت که تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا از میان آنان دختری سزاوار را برگزیند. وقتی که خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد زیرا او می دانست که دخترش مخفیانه عاشق شاهزاده است. او این خبر را به دخترش داد. دخترش گفت که او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو بختی نداری، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد: می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند اما فرصتی است که دست کم برای یک بار هم که شده او را از نزدیک ببینم. روز موعود فرارسید و شاهزاده به دختران گفت: به هریک از شما دانه ای می دهم، کسی که بتواند در عرض شش ماه زیبا ترین گل را برای من بیاورد ملکه آینده چین می شود. آن دختر هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت. سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد. دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و آنان راه گلکاری را به او آموختند. اما بی نتیجه بود و گلی نرویید. روز موعود فرا رسید دختر با گلدان خالیش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام با گل زیبایی به رنگ ها و شکل های مختلف در گلدانهای خود حاضر شدند. شاهزاده هر کدام از گلدانها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد که دختر خدمتکار، همسر آینده او خواهد بود. همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است. شاهزاده گفت: این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراطور می کند؛ گل صداقت ............ زیرا چیزی که به شماها داده بودم دانه نبود بلکه سنگریزه بود. آیا امکان دارد گلی از سنگریزه بروید؟؟؟!!!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۸۸ ، ۱۳:۱۲
Shahram Ghasemi